لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 121 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
فوکو ، مارکسیسم و تاریخ مارک پوستر
- 1 -
فوکو ، مارکسیسم و تاریخ مارک پوستر
- 1 -
فوکو ، مارکسیسم و تاریخ مارک پوستر
- 2 -
فوکو ، مارکسیسم و تاریخ
شیوه ی تولید دربرابر شیوه ی اطلاعات
فهرست
پیشگفتار مترجم ...................................................................
مقدمه ................................................................................
فوکو و سارتر ........................................................................
شیوه ی تولید ، شیوه ی اطلاع رسانی.............................................
تاریخی از نوع جدید................................................................
زندانها و نظارت .....................................................................
گفتمان های حقیقت درباب تمایل جنسی..................................
فوکو و شیوه ی اطلاع رسانی ، یک ارزیابی .....................................
فوکو ، مارکسیسم و تاریخ مارک پوستر
- 3 -
Foucault, Marxism and History
Mode of Production
Versus
Mode of Information
BY
MARK POSTER
Translated by
AMIN GHAZAEI
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 83 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
هدایتگران راه نور - زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام
پیشگفتار
الحمد للَّه، و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطاهرین.
دوره اى که با قتل خلیفه سوم آغاز شد و با شهادت امام حسین علیه السلام پایان گرفت، اثرى ژرف بر امّت اسلامى از خود بر جاى نهاد.
در واقع این دوره رامى توان زنجیره اى از فجایع متعدّد به شمار آورد.
امامت سبط اوّل پیامبرصلى الله علیه وآله، امام حسن مجتبى علیه السلام، در میانه همین عصربوده است.
بنابراین بر ماست که زندگى آن امام را بکاویم و آن را بسان مشعلى فراروى خویش قرار دهیم.
آیا غیر از این بود که امام حسن علیه السلام به تصریح پیامبرصلى الله علیه وآله و به شهادت زندگى درخشان خوش پیشوایى مسلمانان را بر عهده داشت؟ مگر نه اینکه ما آن امام را حجّت خداوند بر روى زمین مى دانیم؟ ازاین رو باید در زندگى آن حضرت دقیق شویم و در راه و روش زندگى مکتبى خویش، از حیات وى الهام گیریم.
این کتاب در واقع تحلیل فشرده اى از زندگى و اوضاع دوران امام حسن مجتبى علیه السلام مى باشد که به رشته تحریر درآمده است.
امیدوارم که خداوند بنده و مؤمنان را از بهره این کتاب محروم نفرماید.
محمّد تقى مدرّسى
نام: حسن
پدر و مادر: على بن ابیطالب و فاطمه زهرا
شهرت: مجتبى سبط اکبر کنیه: ابو محمّد
زمان و محل تولّد: نیمه رمضان سال دوّم هجرت در مدینه
زمان و محل شهادت: 28 صفر سال 50 هجرى در سنّ حدود 47 سالگى به دستور معاویه، توسط جعده، در مدینه، مسموم و به شهادت رسید مرقد: قبرستان بقیع، واقع در مدینه
دوران زندگى: در سه بخش:
1 - عصر پیامبرصلى الله علیه وآله )حدود 8 سال(
2 - ملازمت با پدر )حدود 37 سال(
2
3 - عصر امامت)ده سال(.
بنیاد پاک
ولادت و پرورش امام حسن مجتبى
در پانزدهمین شب از ماه مبارک رمضان، خانه رسالت پس از انتظارطولانى به استقبال مولود محبوب خود مى شتافت، درست همان گونه که گُلى با طراوت و شاداب، پس از مدّتى تشنگى از یک قطره زلال و گواراى شبنم استقبال مى کند.
نوزاد به نیاى خویش، یعنى رسول بزرگ اسلام، بسیار شباهت داشت، امّا وى به هنگام تولّد این نوزاد حضور نداشت تا مژده ولادت رابه آن حضرت برسانند.
پیامبرصلى الله علیه وآله به سفرى رفته بود و به زودى به مدینه مراجعت مى کرد.
خانواده با اشتیاقى وافر چشم به راه بازگشت پیامبرصلى الله علیه وآله بود و هیچ یک از آداب و رسوم تولّد را برگزار نکرده بودند تا آنکه پیامبر اکرم ازمسافرت بازگشت و بنابر عادت همیشگى خویش، نخست به سوى خانه فاطمه زهرا رهسپار شد.
چون مژده تولّد کودک را به پیامبر خدا رساندند،سرورى زایدالوصف آن حضرت را فرا گرفت و خواستار دیدن کودک شد.
چون کودک را در آغوش گرفت، بویید و بوسید و در گوشهایش اقامه واذان گفت و پس از آنکه از پوشاندن جامه زرد به کودک نهى کرد،دستور داد تا خرقه اى سپید بیاورند وکودک را در آن بپیچند.
پیامبر اعظم منتظر بود تا ببیند آیا از آسمان خَبَر تازه اى درباره این کودک فرود مى آید یا نه؟ وحى نازل شد و خطاب به آن حضرت گفته شد: نام فرزند هارون، جانشین موسى علیه السلام، شبّر بود و على نیز نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسى، پس این کودک را "حسن" نام گذارى کن که حسن در عربى مرادف شبّر است.
نام حسن در مدینه، همچون بوى خوش گلها پیچید.
مژده دهندگان باگرمترین و شایسته ترین تبریکات به خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله آمدند، زیراحسن نخستین فرزند خانه رسالت بود و چشم پیامبر اکرم و یاران بزرگوارش به وى دوخته شده بود.
او تجدید کننده رسالت پیامبر بود و درآینده، مقتدا و الگوى مسلمانان صالح به شمار مى آمد.
او پس از پیامبرادامه دهنده راه و رسالت آن حضرت بود.
3
روز بعد، پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود تا قوچى بیاورند و قربانى کرد.
چون قربانى را نزد آن حضرت آوردند، وى خود آمد تا بدین مناسبت دعایى بخواند.
پس فرمود: "بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
خدایا! استخوان آن در مقابل استخوان حسن وگوشت آن در مقابل گوشت او و خون آن در برابر خون او و موى آن دربرابر موى او.
خدایا! این را نگاهبان محمّد و آل او قرار بده".
سپس دستور داد گوشت قربانى را میان تنگدستان و مستمندان تقسیم کنندتا این کار پس از وى در میان مردم سنّت گردد.
وخانواده هاى توانگر درهر مناسبتى گوسفندى قربانى کنند تا بدین وسیله ثروت در میان مردم توزیع شود و تنها در میان توانگران واغنیا نباشد.
روزى پیامبرصلى الله علیه وآله در حضور لبابه، ام الفضل، همسر عبّاس بن عبدالمطلّب، عموى خویش، حسن را در آغوش مى گیرد و مى فرماید: - آیا درباره من خوابى دیده اى؟ - آرى اى رسول خدا.
- آن را بازگوى.
- چنان دیدم که قطعه اى از تن شما در دامن من افتاده است.
- پس پیامبرصلى الله علیه وآله لبخندى زد و کودک شیر خواره را به دست او سپردوفرمود: آرى این تأویل رؤیاى توست.
او پاره تن من است.
بدین ترتیب ام الفضل به عنوان دایه امام حسن برگزیده شد.
کودک در کنف حمایت رسول بزرگوار اسلام و در زیر سایه پدرش امام على وحضرت زهرا بزرگ مى شد تا بدین وسیله تمام معانى ومفاهیم اسلامِ ناب را از چشمه سار رسالت و تمام ارزشهاى ولایت را در زیر سایه ولایت و همه فضایل و مکارم را از منبع عصمت و فضلیت بیاموزد.
پیامبر، على و زهراعلیهما السلام در تربیت امام توجّه و اهتمامى بلیغ، مبذول مى داشتند تا بدان وسیله، استعدادها و شایستگیهاى وى را شکوفا سازند.
4
وراثت
بى تردید وراثت، در ساخت شخصیّت فرد تأثیر به سزایى دارد.
شخصیّت فرد با محیطى که از آن برخاسته و در آن متولّد شده است ارتباطمستقیمى دارد.
در میان فرزندان ابو طالب، بهترین و برترین خانه ها براى پدید آمدن انسان کامل، همین خانه بود، زیرا هر کودکى که در این خانه زاده مى شد، از دو طرف با عبدالمطلّب نسبت داشت.
از یک طرف ازسوى على بن ابى طالب و از طرف دیگر از سوى فاطمه دختر محمّد بن عبداللَّه بن عبدالمطلّب.
همان طور که على علیه السلام خود نیز از دو سوى به هاشم منسوب بود.
ما در اینجا در صدد بیان مناقب و فضایل هاشم و بویژه خاندان عبدالمطلّب در میان آنان نیستیم که فضایل و مناقب وى بسیار و فراوان است، بلکه همین مقدار کافى است که بدانیم رسول گرامى اسلام، محمّدبن عبداللَّه صلى الله علیه وآله وجانشین بزرگوار آن حضرت، امام على علیه السلام، از همین خانواده برخاسته اند.
بر حسب کشفیات علم ژنتیک، تأثیر، گاه از سوى پدر است که در این حالت، تمام ویژگیها و صفات پدر به کودک منتقل مى شود و گاهى نیزکودک از سوى مادر، که در مورد امام حسن این قسم اخیر تحقّق یافت.
درشخصیّت امام حسن نشانه هاى مادرش هویدا بود و بدین ترتیب خودمنعکس کننده صفات پدر بزرگوار آن حضرت یعنى پیامبرصلى الله علیه وآله بود.
از این رو امام حسن بیشتر از آن که شبیه امام على باشد به پیامبر شباهت بسیارداشت و بدین خاطر بارها پیامبر خود نیز فرموده بود: "حسن از من و حسین از على است".
شاید بتوان با نگرش بر حوادثى که پس از رسول گرامى اسلام رخ داده است این حدیث را به گونه اى دیگر هم تفسیر کرد.
و ماهیّت شرایطى که در دوران امام حسن حکمفرما بود آن حضرت را وامى داشت روش پیامبرصلى الله علیه وآله را دنبال کند وآن حضرت را کاملاً الگوى خود قرار دهدوهمچون او به موّفقیتهاى بزرگى نیز نایل شود.
با اتخاذ همین روش بود که وى مانند پیامبر گذشت و اغماض را پیشه خود مى ساخت و با دشمنانش به صلح و مدارا رفتار مى کرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 30 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد گناباد
موضوع تحقیق:
زندگینامه دکتر شریعتی
مختصری از زندگینامه دکتر علی شریعتی
دکتر علی شریعتی سال 1327 به عضویت کانون نشر حقایق اسلامی در میآید که پدرش بنیان گذار آن بود.
مهر 1329 وارد دانشسرای مقدماتی مشهد میشود.علاقه داشت به تحصیل در دبیرستان ادامه دهد اما شاید به لحاظ موقعیت اقتصادی, پدرش مخالف بود. در سال دوم دانشسرا همزمان با اوج گیری نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق وارد فعالیت های سیاسی می شود. با محمد نخشب و دکتر کاظم سامی ( دانشجوی پزشکی دانشگاه مشهد) در نهضت خداپرستان ارتباط برقرار میکند.
سال 1331 از دانشسرا فارغ التحصیل میشود و در همان سال به استخدام اداره فرهنگ مشهد در می آید و در مدرسه کاتب پور احمد آباد مشهد شروع به کار میکند.سپس انجمن اسلامی دانش آموزان را در مشهد بنیان گذاری میکند. در همین سال کتاب مکتب واسطه را که متاثر از کتاب ایده آل بشر نوشته ی آشتیانی بود را تالیف میکند.
در سال 1332 به عضویت نهضت مقاومت ملی در می آید. و در سال 1333 موفق به اخذ دیپلم کامل ادبی میشود. سپس در دانشکده ادبیات مشهد پذیرفته میشود و تحصیلاتش را در رشته ادبیات فارسی ادامه میدهد.
2
سال 1337 از دانشکده ی ادبیات با احراز رتبه اول گروه زیان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل می شود.
در 24 تیر همین سال با یکی از همکلاسان خود به نام بی بی فاطمه ( پوران ) شریعت رضوی ازدواج میکند.اوایل خرداد ماه 1338 به دلیل کسب رتبه اول با بورسیه دولتی راهی تحصیل در فرانسه میشود.در سال 1345 به عنوان استاد یار در دانشگاه تهران شروع به کار میکند. همکارانش به دلیل مختلف از او دل خوشی نداشتند حتی بعدها معلوم شد یکی از همکارانش جاسوسی وی زا برای ساواک میکرده.همیشه دوست داشت درخلوت بنویسد و همیشه بساط سیگار و چای را به همراه داشت. پسرعمویش می گوید :
هیچ چیز در زندگی او را از این خوشحالتر نمیکرد که جای خلوتی برای نوشتن بیابد
توجه به روستایان بخصوص کمک به زلزله زدگان طبس و فعالیت ها و سخنرانی های پرشورش برای جمع کمک مردم برای مردم طبس هیچ وقت از یادها نمیرود.
در سال 1347 سخنرانی هایش در حسینه ارشاد و دانشکده آغاز میشود و کتاب های اسلام شناسی و از هجرت تا وفات و توتم پرستی و کویر را به چاپ میرساند.
اواخر سال 1348 به سفر حج نایل می آید. در این سفر با آقایان غلامرضا سعیدی و مرتضی مطهری نیز حضور داشتند.
بعده ها ساواک جلوی تدریس وی را در دانشگاه میگیرد سپس او را مامور میکنند تا در بخش تحقیقات وزارت علوم مشغول به کار شود.آخرین سخنرانی دکتر شریعتی در ارشاد جمعه 19 آبان 1351 آخر ماه مبارک رمضان با عنوان مکتب اگزیستانسیالیسم ایراد گردید.
از اواخر همین سال زندگی مخفیانه دکتر شروع میشود که تا اول مهرماه 1352 ادامه می یابد. در این مدت در منزل خویشاوندان خود در تهران به طور مخفی زندگی میکند و سپس مدت 18 ماه را در زندان انفرادی به سر میبرد.چند ماه بعد حکم باز نشستگی وی را در سن 40 سالگی برای خانواده اش میفرستند.روز آخر سال 1353 به سفارش عبد اللطیف الخمیستی ( وزیر امور خارجه الجزیره و همکلاسی دکتر شریعتی) شاه دکتر شریعتی را آزاد میکند و دوران خانه نشینی دکتر آغاز میشود.
3
در این دوران برای کودکان و نوجوانان کتاب های برای ما و برای شما و برای دیگران و کدوتنبل را مینویسد تا با نام مستعار چاپ شود.از اواسط سال 1355 به طور جدی و پی گیر به فکر مهاجرت است.یکی از دوستانش که شنید میخواهد به اروپا برود به او میگوید : آیا پاسپورت دادن به شما و اجازه سفر به خارج از کشورنوعی توطیه باشد تا شما را در خارج از کشور بی سرو صدا از بین ببرند؟و سر انجام در 26 اردبیهشت 1356 از مهرآباد به مقصد بروکسل پرواز می کند. در توقف آتن برای احتیاط و رد گم کردن از هواپیما پیاده میشود و روز بعد با هواپیمای دیگری راهی بلژیک میشود.از بلژیک نامه ای برای احسان می فرستد و از او میخواهد که برای اخذ روایدش از آمریکا پرس و جو کند ونتیجه را برای وی ارسال کند. دو سه روز بعد از بروکسل به لندن میرود. پس از دو هفته اقامت در ساوت همپتون به جنوب فرانسه سفر میکند تا چند تن از دوستانش را ببیند در این سفر مهمان دکتر حسن حبیبی میشود و 26 خرداد دوباره به سوات همپتون برمیگردد تا آماده استقبال از خانواده اش بشود.27 خرداد خانه یک پاکستانی مقیم انگلستان را اجاره میکند. جواب نامه احسان را 28 خردادماه در انگلیس دریافت می کند. پس ازسفر دکتر شریعتی ساواک سراغ دکتر را میگیرد تا اینکه سه هفته پس از خروج دکتر شریعتی فهمیدند که ایشان از ایران رفته اند. 28 خرداد همسر و فرزندانش عازم آمریکا میشوند که چون نام پوران شریعت رضوی در لیست ممنوع الخروج ها است به ناچار سوسن و سارا به سفر خود ادامه میدهند و مونا و مادرش به ناچار در ایران میمانند. از آن طرف علی شریعتی 28 خرداد به همراه آقای فکوهی و خواهرانش به فرودگاه رفتند که دکتر در آنجا با دیدن دو دخترش موضوع را میفهمد و سپس همگی به خانه دکتر میروند و شب دکتر فکوهی و یکی از خواهرانش به خانه خود باز میگردد.صبح 29 خرداد در حالی که دخترانش و یکی از خواهران آقای فکوهی در طبقه بالا خوابیده اند. آقای فکوهی در میزند و مدتی در را باز نمیکنند تا اینکه خواهر آقای فکوهی بیدار میشود و میرود پایین تا در را باز کند که میبینند دکتر شریعتی در آستانه در ورودی اتاقش به پشت افتاده. روزنامه کیهان و اطلاعات روز 31 خرداد 1356 ضمن اطلاعیه مرگ دکتر شریعتی و علت مرگ را سکته قلبی و ناشی از بیماری ریشه دار یاد کردند. در حالی که علی به گواهی دفترچه بیمه اش که سفید مانده بود هیچ گونه بیماری اعم از قلبی و ... نداشته است. پس از مرگش ساواک تلاش بسیاری کرد که جنازه اش را به ایران بیاورد اما موفق نشد و دوستانش همراه احسان توانستند پیکرش را به سوریه منتقل کنند و در زینبه ی
4
دمشق دفن کنند.
بی حسین شراب و نماز یکی است
...خواهران، برادران!
اکنون شهیدان مردهاند، و ما مردهها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن را داشتند که ـ وقتی نمیتوانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بیشرمان ماندیم، صدها سال است که ماندهایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ میگرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.
امروز شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند، تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند.
در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاریخ ما، تشیع، عزیزترین گوهرهایی که بشریت آفریده است، حیات بخش ترین مادههایی که به تاریخ، حیات و تپش و تکان میدهد، و خدایی ترین درسهایی که به انسان میآموزد که میتواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و میراث همه این سرمایههای عزیز الهی به دست ما پلیدان زبون و ذلیل افتاده است.
ما وارث عزیزترین امانتهایی هستیم که با جهادها و شهادتها و با ارزشهای بزرگ انسانی، در تاریخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اینهمه هستیم، و ما مسؤول آن هستیم که امتی بسازیم از خویش، تا برای بشریت نمونه باشیم. «وکذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا» خطاب به ماست.
ما مسئول این هستیم که با این میراث عزیز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ایمانمان و کتابمان، امتی نمونه بسازیم تا برای مردم جهان شاهد باشیم و شهید باشیم و پیامبر(ص) برای ما نمونه و شهید باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 97 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
زندگینامه
کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ،...
کودکی و نوجوانی
شبی مهتابی و پرستاره بود ، او در میان چادرهای بر افراشته در دشت قدم می زد ، احساس غریبی داشت ، بسیار اندیشناک بود ، نه بخاطر جنگ فراروی فردا ، از این میدانها سخت تر را نیز گذرانده بود ، خیالش از نیروهایش نیز راحت بود و می دانست آنها بسیار با دقت مواظب شبیخون احتمالی دشمن هستند. از کنار نگهبانان محافظ شب عبور کرد و از محل نگهداری اسبها گذشت و به آرامی ازاردوگاه نیروها و نگهبانان فاصله گرفت.
در دشت پر از ستاره قدم می زد و تا بیکرانها را نظاره گر بود ، به دنبال گوشه ای بود تا بنشیند و با آسودگی بیاندیشد ، به آنچه که گذشته است.می خواست پس از سالها خستگی بر گذشته خود مروری کند ، حس عجیبی او را به اینکار وا می داشت ، با خودش می گفت ، چرا این شب ؟
3
روحش آرام نداشت ، می خواست فکر کند و به گذشته های دور نظر بیافکند شاید خستگی دوران را از تن خسته اش بدور سازد.در همین افکار غوطه ور بود که ناگهان فرا روی خود درختی تنومند دید. گویا تازه به عالم واقعیت برگشته و نمی دانست چه زمانی است که در افکار خود است ، درخت بر روی تپه ای مشرف به دشتی بود که لشگر او در آن دشت بیتوته کرده است. به پشت سر خودش نگاه کرد ، از چادرهای لشگرش دور شده بود و از فاصله دور به آتش میان چادرهای لشگرش خیره گشت. آرام به درخت تکیه داد ، و تازه خستگی را در خود احساس کرد . بر روی زمین نشست و شروع به مرور گذشته کرد ، ذهنش نا خود آگاه به سمت گذشته حرکت می کرد ، مایل به مقاومت در برابر اینگونه افکار نبود ، می خواست به گذشته بیاندیشد.
از هارپاگ سردار مادی و دوست خوبش شنیده بود که قوم او هخامنش از نواحی کوهستانی پارسوا به دشت سوزیان سرازیر شده و با قومهای کاسی و انزانی در آمیختند. قوم او بقدری از نظر فرهنگی و صلابت فکری نسبت به دو قوم دیگر برتری داشت که به آرامی آنها را در خود حل کرده و در نهایت آرامش در کنار آنها به زندگی پرداختند.
سپاهیان پارسوا و انزان در هلولیته به جنگ با سناخریب پادشاه بزرگ آشور رفتند و در آن جنگ جد بزرگ او هخامنش رهبری این اقوام را در این جنگ عهده دار بود و از آن روزگار به آنها لقب قوم هخامنش داده شد. پس از هخامنش " چا ایش پیش " پادشاه گردید و همه از او فرمان می گرفتند و در شهر " آنشان " که شهری باستانی در " انزان" بود و در شمال غربی شوش قرار داشت ، فروانروایی کرد.
پس از او دو پسرش "آریارامن" و" کوروش اول" سرزمین را با توافق به دو قسمت تقسیم کرده و اقوام ساکن در آن دو ناحیه که یکی به نام پارس و دیگری آنشان بود را رهبری می کردند. از آریارامن لوح هایی باقی مانده که هم اکنون در خزانه او نگهداری می شود ، با خطی میخی و نوشتاری که قدرت و استواری از آن هویدا است. می خواهد ار این نوشتار در نوشته های خود استفاده کند . هر وقت این نوشته را می خواند قدرت می گیرد و ترس از او دور می شود.
3
در دوران این دو پادشاه مادها بر سرزمین آنها چیره گشتند و چون نیرویی بسیار قوی بودند ، آریا رامن و کوروش اول برای حفظ قوم های خود با آنها از در دوستی بر آمده و حاضر به خراجگزاری مادها گشتند هر چند برای قوم آزاد اندیش آنها امری بسیار سنگین بوده است و او با شناخت از روحیه مردمانش به سختی آن روزگاران کاملاً آگاه است.
پس از آریارامن پسرش " ارشام" بر پارس حکومت می کرد ولی او کاملاً از پسر کوروش اول به نام کمبوجیه اول پیروی می نمود.
ایرانیان خراجگزار باقی ماندند تا اینکه چرخ روزگار به سمت قدرت بخشیدن به آنها به گردش در آمد. " آستیاگ " پادشاه مقتدر و بی رحم ماد در خواب دید که از بدن دخترش " ماندانا" نهر آبی سرازیر می شود و پایتخت او و سراسر آسیا را فرا می گیرد. از خواب هراسان بر می خیزد واز خوابگزار بزرگ خود می خواهد تا خوابش را تعبیر کند. خوابگزار به او گفت : از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها ملک تو ، بلکه سرا سر آسیا را تسخیر خواهد کرد. آستیاگ چاره خواست و به او توصیه کردند که خون دخترش باهیچیک از نجیب زادگان ماد ، صاحب شأن و مقام مخلوط نشود تا مبادا پسری از آن زاده شود که علیه او قیام کند.
تصمیم بر آن شد که ماندانا به کمبوجیه پسر کوروش اول که شاهی از نواده هخامنش می باشد و یک ایرانی اصیل و ملایم است و هیچ سرکشی از او مشاهده نگردیده است ، داده شود ، تا با این عمل هم منزلت دختر خود را پایین نیاورد و هم خطری را که احساس می کرد با دور ساختن دخترش از مادها دفع میشود ، رفع کند. از این لحاظ کمبوجیه را نیک دید و کمبوجیه را به دامادی خود بر گزید و پس از مراسم عروسی آن دو را به پارس فرستاد.
5
درهمان سال بار دیگر آستیاگ خوابی دید که باز او را بر آشفت. در خواب دید که درخت تاکی از ماندانا روییده و بر تمام آسیا سایه افکنده است . خوابگزاران دگر بار همان تعبیر قبلی را برای او تکرار کردند. پس شاه برای چاره جویی فردی را به پارس اعزام کرد و خواست ماندانا را در آستانه وضع حمل به دربار ماد برگرداند تا به بهانه مراقبت بهتر از اوبر فرزند او نظارت داشته باشد. ماندانا پسری به دنیا آورد و آستیاگ نوزاد را به هارپاگ که از اقوام او بوده و در میان مادها فردی راست سیرت معروف بود سپرد تا طفل را هلاک کند و خبرش را برای شاه بیاورد.
هارپاگ مردی دانا و زیرک بود ، با خود اندیشید و به این نتیجه رسید که آستیاگ به دوران کهولت رسیده است و هر زمان ممکن است از دنیا برود و آنگاه دختر او ماندانا به سلطنت می رسد و درآن زمان است که انتقام خود را از قاتل فرزند خود خواهد گرفت. پس تدبیری اندیشید ، البته برای نجات خود از مخمصه ای که افتاده بود ، ولی به دلایل راستگو بودنش این حقایق را برای کوروش اعتراف کرده بود و کوروش از این لحاظ هرگز او را مورد نکوهش قرار نداده بود ، زیرا این کار را امری طبیعی برای حفظ زندگی و در عین حال آینده نگری هارپاگ می دانست و از او خرسند و راضی بود و خدمات کلان او را در به قدرت یافتن خود هرگز فراموش نکرده بود.
هارپاگ کودک را به به یکی از چوپانان آستیاگ به نام " میترادات " سپرد و برای اینکه او در کشتن کودک کوتاهی نکند به او گفت که این کودک نوه آستیاگ است که پدرش کمبوچیه می باشد و مادرش ماندانا و نام او کوروش است اما اگر میخواهی از خشم آستیاگ در امان باشی او را بکش . و بدین ترتیب در نظر خود هم فرمان آستیاگ را اجرا نموده و هم خود را از خشم ماندانا در امان نگه داشت. اما چوپان از کشتن کودک امتناع کرد و به درخواست همسرش نوزاد خود را که از قضا به تازگی مرده به دنیا آمده بود را به گماشتگان هارپاگ تحویل داد و اینگونه وانمود کرد که کوروش را کشته است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
جواد محقق در سال 1333 در تهران به دنیا آمد.ادبیات فارسی از علاقه های او بود؛بنابراین در همین رشته ادامه تحصیل داد.او پس از چهار سال تدریس در مدارس شهری و روستایی کشورمان ایران در سال 1366 برای تدریس به کشورهای ترکیه و پاکستان رفت و در سال 1369 به وطن بازگشت وی سیزده سال سردبیری ماهنامهی رشد معلم و چهار سال سردبیری رشد نوجوان را به عهده داشت.او هم اکنون سردبیرفصلنامهی رشد جوان است.محقق همکاری خود را با مطبوعات از سالهای مدرسه آغاز کرده و آثارش که شامل شعر،داستان، گزارش،مقاله،گفتگو و مصاحبه است.دربیش از یکصد نشریه منتشر شده است و بیش بیست کتاب چاپ شده داردکه بعضی از آنها عبارتند از: قصه ی مرد بزرگ پاپتی،مردی چو آفتاب 1357-مثل من به انتظار 1374-علم و ایمان در گفتگو با دانشمندان 1377-گزیدهی شعرها 1379-خواب خوب 1381-در خانه ما 1381-مدرسه آسمان:چاپ دوغ ودروغ زیر چاپ بچه ها بود.
به ناچار در هر حال به آن احساس نیاز می کنیم یا علاقه داریم. این نوع مطالعات ب
یشتر شامل کتابهای ادبی، هنری و حال و هوای آنها هم کاری میکردم.اما از وقتی که به مجلهی رشد آمدم و صفحات گروه سنی را جدی گرفتم .البته در حوزۀ بزرگسالان هم فعالیت میکنم . *آیا به خاطر نوشتن برای بچه ها دورۀ خاصی را طی کرده اید؟ نه مثل اکثر فعالان این رشته به مدد
مطا لعه شوق وذوق شخصی و احساس نیاز شروع به کار کردم. از هر کس چیزی آموخته ام و از خود بچه ها بیشتر از همه
بچه ها بهترین و صادق ترین معلمان یک شاعر یا یک نویسنده
اند.*برای موفقیت در این راه چه چیزهایی لازم است؟ به نظر من در این راه چهار چیز لازم است:1- علاقه 2- استعداد 3- پشتکار4-امکانات.
هر کدام از این ضعیف باشد به همان نسبت توفیق کمتری نصیب آدم می شود البته به نظر می آید که دو تای وسطی از بقیه مهمتر است. باید مثل یک مورچه، یک زنبور عسل،آرام، صبور، مقاوم و پرحوصله کار کرد و تجربه اندوخت.*شما چقدر از وقت تان را به مطاله اختصاص م
ی دهید؟ من از نوجوانی بیشتر وقتم را کتاب میخواندم در کلاس های درس، زنگ های تفریح، توی تاکسی یا اتبوس در صف نانوایی در انتظار دکتر،روزهای تعطیل و تقریأ همه شبها قبل از خواب،
هنوز هم علاوه بر مطالعاتی که هر روز به خاطر کار
مطبوعات دارم،تمام شبها حداقل از ساعت دوازده تا بعد از دو نیمه شب مطالعه می کنم.*چه کتابهایی می خوانید؟ سالها همه چیز می خواندم حالا کمی موضوعات کتابهایم محدودتر شده است. بارها گفته و نوشته ام که همهی ما به سه نوع مطاله احتیاج داریم:1- مطالعه شغلی که همان خواندن
کتابهای مربوط به شغل مان 2- مطالعه مذهب- که ساختار فکری و جهان بینی
ما را تقویت می کند و باید و نبایدهای زندگی را به ما یاد
می دهد و ما را از
اشتبا هات مکرر باز می دارد.
3- مطالعات ذوقی- یعنی کتابهایی در بارۀ موضوعاتی که شاید در میان دو نوع مطالعۀ قبل
ی نباشد ولی آموزشهای مختلف است.من هم در این سه حوزه مطالعه میکنم و باید بگویم این سه نوع مطالعه باید همزمان پیش برود.*آیا برای شاعر یا نویسنده شدن باید تحصیلات دانشگاهی خاصی داشت؟ خوشبختانه؛ خیر اگر استعداد و علاقه و پشتکار داشته باشیم بدون رفتن به دانشگاه و یا با تحصیل در رشته های گناگون هم می شود شاعر یا نویسنده و هنرمند شد. اتفاقأ بیشتر شاعران و نویسندگان ایران و جهان تحصیلات دانشگاهی نداشته و ندارند
ویا موفقیتشان دراین رشتۀ ربطی به تحصیلات
رسمی
ودانشگاهی به معنای نداشتن تحقیق و مطالعۀ
جدی تر
خواندن و بیشتر تمرین کردن در آن رشته است که ضامن موفقیت است.*به نظر شما محبوب بودن با معروف بودن چه فرقی دارد؟ محبوب بودن یک ارزش است در حالی که معروف بودن و شهرت داشتن به خودی خود ارزش نیست اگر چه ظاهرا هر دو گروه مورد توجه مردم هستند یا قرار می گیرند اما در میان آنها فرق زیادی است. یک انسان منفی مثل کلاهبردار یا قاچاقچی می تواند معروف و مشهور باشد هنر پ