لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 97 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
زندگینامه
کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ،...
کودکی و نوجوانی
شبی مهتابی و پرستاره بود ، او در میان چادرهای بر افراشته در دشت قدم می زد ، احساس غریبی داشت ، بسیار اندیشناک بود ، نه بخاطر جنگ فراروی فردا ، از این میدانها سخت تر را نیز گذرانده بود ، خیالش از نیروهایش نیز راحت بود و می دانست آنها بسیار با دقت مواظب شبیخون احتمالی دشمن هستند. از کنار نگهبانان محافظ شب عبور کرد و از محل نگهداری اسبها گذشت و به آرامی ازاردوگاه نیروها و نگهبانان فاصله گرفت.
در دشت پر از ستاره قدم می زد و تا بیکرانها را نظاره گر بود ، به دنبال گوشه ای بود تا بنشیند و با آسودگی بیاندیشد ، به آنچه که گذشته است.می خواست پس از سالها خستگی بر گذشته خود مروری کند ، حس عجیبی او را به اینکار وا می داشت ، با خودش می گفت ، چرا این شب ؟
3
روحش آرام نداشت ، می خواست فکر کند و به گذشته های دور نظر بیافکند شاید خستگی دوران را از تن خسته اش بدور سازد.در همین افکار غوطه ور بود که ناگهان فرا روی خود درختی تنومند دید. گویا تازه به عالم واقعیت برگشته و نمی دانست چه زمانی است که در افکار خود است ، درخت بر روی تپه ای مشرف به دشتی بود که لشگر او در آن دشت بیتوته کرده است. به پشت سر خودش نگاه کرد ، از چادرهای لشگرش دور شده بود و از فاصله دور به آتش میان چادرهای لشگرش خیره گشت. آرام به درخت تکیه داد ، و تازه خستگی را در خود احساس کرد . بر روی زمین نشست و شروع به مرور گذشته کرد ، ذهنش نا خود آگاه به سمت گذشته حرکت می کرد ، مایل به مقاومت در برابر اینگونه افکار نبود ، می خواست به گذشته بیاندیشد.
از هارپاگ سردار مادی و دوست خوبش شنیده بود که قوم او هخامنش از نواحی کوهستانی پارسوا به دشت سوزیان سرازیر شده و با قومهای کاسی و انزانی در آمیختند. قوم او بقدری از نظر فرهنگی و صلابت فکری نسبت به دو قوم دیگر برتری داشت که به آرامی آنها را در خود حل کرده و در نهایت آرامش در کنار آنها به زندگی پرداختند.
سپاهیان پارسوا و انزان در هلولیته به جنگ با سناخریب پادشاه بزرگ آشور رفتند و در آن جنگ جد بزرگ او هخامنش رهبری این اقوام را در این جنگ عهده دار بود و از آن روزگار به آنها لقب قوم هخامنش داده شد. پس از هخامنش " چا ایش پیش " پادشاه گردید و همه از او فرمان می گرفتند و در شهر " آنشان " که شهری باستانی در " انزان" بود و در شمال غربی شوش قرار داشت ، فروانروایی کرد.
پس از او دو پسرش "آریارامن" و" کوروش اول" سرزمین را با توافق به دو قسمت تقسیم کرده و اقوام ساکن در آن دو ناحیه که یکی به نام پارس و دیگری آنشان بود را رهبری می کردند. از آریارامن لوح هایی باقی مانده که هم اکنون در خزانه او نگهداری می شود ، با خطی میخی و نوشتاری که قدرت و استواری از آن هویدا است. می خواهد ار این نوشتار در نوشته های خود استفاده کند . هر وقت این نوشته را می خواند قدرت می گیرد و ترس از او دور می شود.
3
در دوران این دو پادشاه مادها بر سرزمین آنها چیره گشتند و چون نیرویی بسیار قوی بودند ، آریا رامن و کوروش اول برای حفظ قوم های خود با آنها از در دوستی بر آمده و حاضر به خراجگزاری مادها گشتند هر چند برای قوم آزاد اندیش آنها امری بسیار سنگین بوده است و او با شناخت از روحیه مردمانش به سختی آن روزگاران کاملاً آگاه است.
پس از آریارامن پسرش " ارشام" بر پارس حکومت می کرد ولی او کاملاً از پسر کوروش اول به نام کمبوجیه اول پیروی می نمود.
ایرانیان خراجگزار باقی ماندند تا اینکه چرخ روزگار به سمت قدرت بخشیدن به آنها به گردش در آمد. " آستیاگ " پادشاه مقتدر و بی رحم ماد در خواب دید که از بدن دخترش " ماندانا" نهر آبی سرازیر می شود و پایتخت او و سراسر آسیا را فرا می گیرد. از خواب هراسان بر می خیزد واز خوابگزار بزرگ خود می خواهد تا خوابش را تعبیر کند. خوابگزار به او گفت : از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها ملک تو ، بلکه سرا سر آسیا را تسخیر خواهد کرد. آستیاگ چاره خواست و به او توصیه کردند که خون دخترش باهیچیک از نجیب زادگان ماد ، صاحب شأن و مقام مخلوط نشود تا مبادا پسری از آن زاده شود که علیه او قیام کند.
تصمیم بر آن شد که ماندانا به کمبوجیه پسر کوروش اول که شاهی از نواده هخامنش می باشد و یک ایرانی اصیل و ملایم است و هیچ سرکشی از او مشاهده نگردیده است ، داده شود ، تا با این عمل هم منزلت دختر خود را پایین نیاورد و هم خطری را که احساس می کرد با دور ساختن دخترش از مادها دفع میشود ، رفع کند. از این لحاظ کمبوجیه را نیک دید و کمبوجیه را به دامادی خود بر گزید و پس از مراسم عروسی آن دو را به پارس فرستاد.
5
درهمان سال بار دیگر آستیاگ خوابی دید که باز او را بر آشفت. در خواب دید که درخت تاکی از ماندانا روییده و بر تمام آسیا سایه افکنده است . خوابگزاران دگر بار همان تعبیر قبلی را برای او تکرار کردند. پس شاه برای چاره جویی فردی را به پارس اعزام کرد و خواست ماندانا را در آستانه وضع حمل به دربار ماد برگرداند تا به بهانه مراقبت بهتر از اوبر فرزند او نظارت داشته باشد. ماندانا پسری به دنیا آورد و آستیاگ نوزاد را به هارپاگ که از اقوام او بوده و در میان مادها فردی راست سیرت معروف بود سپرد تا طفل را هلاک کند و خبرش را برای شاه بیاورد.
هارپاگ مردی دانا و زیرک بود ، با خود اندیشید و به این نتیجه رسید که آستیاگ به دوران کهولت رسیده است و هر زمان ممکن است از دنیا برود و آنگاه دختر او ماندانا به سلطنت می رسد و درآن زمان است که انتقام خود را از قاتل فرزند خود خواهد گرفت. پس تدبیری اندیشید ، البته برای نجات خود از مخمصه ای که افتاده بود ، ولی به دلایل راستگو بودنش این حقایق را برای کوروش اعتراف کرده بود و کوروش از این لحاظ هرگز او را مورد نکوهش قرار نداده بود ، زیرا این کار را امری طبیعی برای حفظ زندگی و در عین حال آینده نگری هارپاگ می دانست و از او خرسند و راضی بود و خدمات کلان او را در به قدرت یافتن خود هرگز فراموش نکرده بود.
هارپاگ کودک را به به یکی از چوپانان آستیاگ به نام " میترادات " سپرد و برای اینکه او در کشتن کودک کوتاهی نکند به او گفت که این کودک نوه آستیاگ است که پدرش کمبوچیه می باشد و مادرش ماندانا و نام او کوروش است اما اگر میخواهی از خشم آستیاگ در امان باشی او را بکش . و بدین ترتیب در نظر خود هم فرمان آستیاگ را اجرا نموده و هم خود را از خشم ماندانا در امان نگه داشت. اما چوپان از کشتن کودک امتناع کرد و به درخواست همسرش نوزاد خود را که از قضا به تازگی مرده به دنیا آمده بود را به گماشتگان هارپاگ تحویل داد و اینگونه وانمود کرد که کوروش را کشته است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
جواد محقق در سال 1333 در تهران به دنیا آمد.ادبیات فارسی از علاقه های او بود؛بنابراین در همین رشته ادامه تحصیل داد.او پس از چهار سال تدریس در مدارس شهری و روستایی کشورمان ایران در سال 1366 برای تدریس به کشورهای ترکیه و پاکستان رفت و در سال 1369 به وطن بازگشت وی سیزده سال سردبیری ماهنامهی رشد معلم و چهار سال سردبیری رشد نوجوان را به عهده داشت.او هم اکنون سردبیرفصلنامهی رشد جوان است.محقق همکاری خود را با مطبوعات از سالهای مدرسه آغاز کرده و آثارش که شامل شعر،داستان، گزارش،مقاله،گفتگو و مصاحبه است.دربیش از یکصد نشریه منتشر شده است و بیش بیست کتاب چاپ شده داردکه بعضی از آنها عبارتند از: قصه ی مرد بزرگ پاپتی،مردی چو آفتاب 1357-مثل من به انتظار 1374-علم و ایمان در گفتگو با دانشمندان 1377-گزیدهی شعرها 1379-خواب خوب 1381-در خانه ما 1381-مدرسه آسمان:چاپ دوغ ودروغ زیر چاپ بچه ها بود.
به ناچار در هر حال به آن احساس نیاز می کنیم یا علاقه داریم. این نوع مطالعات ب
یشتر شامل کتابهای ادبی، هنری و حال و هوای آنها هم کاری میکردم.اما از وقتی که به مجلهی رشد آمدم و صفحات گروه سنی را جدی گرفتم .البته در حوزۀ بزرگسالان هم فعالیت میکنم . *آیا به خاطر نوشتن برای بچه ها دورۀ خاصی را طی کرده اید؟ نه مثل اکثر فعالان این رشته به مدد
مطا لعه شوق وذوق شخصی و احساس نیاز شروع به کار کردم. از هر کس چیزی آموخته ام و از خود بچه ها بیشتر از همه
بچه ها بهترین و صادق ترین معلمان یک شاعر یا یک نویسنده
اند.*برای موفقیت در این راه چه چیزهایی لازم است؟ به نظر من در این راه چهار چیز لازم است:1- علاقه 2- استعداد 3- پشتکار4-امکانات.
هر کدام از این ضعیف باشد به همان نسبت توفیق کمتری نصیب آدم می شود البته به نظر می آید که دو تای وسطی از بقیه مهمتر است. باید مثل یک مورچه، یک زنبور عسل،آرام، صبور، مقاوم و پرحوصله کار کرد و تجربه اندوخت.*شما چقدر از وقت تان را به مطاله اختصاص م
ی دهید؟ من از نوجوانی بیشتر وقتم را کتاب میخواندم در کلاس های درس، زنگ های تفریح، توی تاکسی یا اتبوس در صف نانوایی در انتظار دکتر،روزهای تعطیل و تقریأ همه شبها قبل از خواب،
هنوز هم علاوه بر مطالعاتی که هر روز به خاطر کار
مطبوعات دارم،تمام شبها حداقل از ساعت دوازده تا بعد از دو نیمه شب مطالعه می کنم.*چه کتابهایی می خوانید؟ سالها همه چیز می خواندم حالا کمی موضوعات کتابهایم محدودتر شده است. بارها گفته و نوشته ام که همهی ما به سه نوع مطاله احتیاج داریم:1- مطالعه شغلی که همان خواندن
کتابهای مربوط به شغل مان 2- مطالعه مذهب- که ساختار فکری و جهان بینی
ما را تقویت می کند و باید و نبایدهای زندگی را به ما یاد
می دهد و ما را از
اشتبا هات مکرر باز می دارد.
3- مطالعات ذوقی- یعنی کتابهایی در بارۀ موضوعاتی که شاید در میان دو نوع مطالعۀ قبل
ی نباشد ولی آموزشهای مختلف است.من هم در این سه حوزه مطالعه میکنم و باید بگویم این سه نوع مطالعه باید همزمان پیش برود.*آیا برای شاعر یا نویسنده شدن باید تحصیلات دانشگاهی خاصی داشت؟ خوشبختانه؛ خیر اگر استعداد و علاقه و پشتکار داشته باشیم بدون رفتن به دانشگاه و یا با تحصیل در رشته های گناگون هم می شود شاعر یا نویسنده و هنرمند شد. اتفاقأ بیشتر شاعران و نویسندگان ایران و جهان تحصیلات دانشگاهی نداشته و ندارند
ویا موفقیتشان دراین رشتۀ ربطی به تحصیلات
رسمی
ودانشگاهی به معنای نداشتن تحقیق و مطالعۀ
جدی تر
خواندن و بیشتر تمرین کردن در آن رشته است که ضامن موفقیت است.*به نظر شما محبوب بودن با معروف بودن چه فرقی دارد؟ محبوب بودن یک ارزش است در حالی که معروف بودن و شهرت داشتن به خودی خود ارزش نیست اگر چه ظاهرا هر دو گروه مورد توجه مردم هستند یا قرار می گیرند اما در میان آنها فرق زیادی است. یک انسان منفی مثل کلاهبردار یا قاچاقچی می تواند معروف و مشهور باشد هنر پ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 33 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
زندگینامه و مکتب فارابی
ابو نصر محمد بن طرخان بن اوزلغ فارابی، در وسیج نزدیک فاراب در ماوراءالنهر، به سال 259ق/872م ، بنابراین، حدود یک سال پیش از مرگ کندی در بغداد، به دنیا آمد. فارابی، از خانوادهای سرشناس بود و پدر او، دربار سامانیان، از فرماندهان لشکر بوده است، اما همچون سلف خود، کندی ـ که فارابی را از سرمشق او تبعیت کرده بود ـ شرح حال او چندان معلوم نیست. فارابی، در جوانی به بغداد رفت و نخستین معلم او، در این شهر، یوحنابن حیلان بود. آنگاه، او منطق، نحو، فلسفه، موسیقی، ریاضیات و علوم را فرا گرفت. از آثار او چنان بر میآید که زبانهای ترکی و فارسی را میفهمیده است
( برابر افسانهها، او، افزون بر عربی، با هفتاد زبان دیگر نیز آشنا بوده است). با گذشت زمان، فارابی، چنان استادی به دست آورد که (پس از ارسطو، معلم اول) معلم ثانی خوانده شد و نخستین فیلسوف بزرگ مسلمانان به شمار آمد. از شواهد چنان بر میآید که برابر نظریه رایج در ایران، این فیلسوف بزرگ شیعه بوده است. در واقع فارابی، در سال330ق/941م، بغداد را بسوی حلب ترک گفته و در کنف حمایت سلسله شیعی حمدانیان قرار گرفت و سیف الدوله حمدانی به او ارج بسیار نهاد. این حمایت شیعی ویژه را نباید تصادفی دانست. این حمایت، زمانی معنا پیدا میکند که در حکمت نبوی مبتنی بر تعلیمات امامان شیعی مشترک است. او پس از اقامت در حلب، مسافرتهایی کرد و تا قاهره رفت و آنگاه، در دمشق، به سال 339ق/ 950م در هشتاد سالگی روی در نقاب خاک کشید.
زندگینامه و مکتب فارابی
ابو نصر محمد بن طرخان بن اوزلغ فارابی، در وسیج نزدیک فاراب در ماوراءالنهر، به سال 259ق/872م ، بنابراین، حدود یک سال پیش از مرگ کندی در بغداد، به دنیا آمد. فارابی، از خانوادهای سرشناس بود و پدر او، دربار سامانیان، از فرماندهان لشکر بوده است، اما همچون سلف خود، کندی ـ که فارابی را از سرمشق او تبعیت کرده بود ـ شرح حال او چندان معلوم نیست. فارابی، در جوانی به بغداد رفت و نخستین معلم او، در این شهر، یوحنابن حیلان بود. آنگاه، او منطق، نحو، فلسفه، موسیقی، ریاضیات و علوم را فرا گرفت. از آثار او چنان بر میآید که زبانهای ترکی و فارسی را میفهمیده است
( برابر افسانهها، او، افزون بر عربی، با هفتاد زبان دیگر نیز آشنا بوده است). با گذشت زمان، فارابی، چنان استادی به دست آورد که (پس از ارسطو، معلم اول) معلم ثانی خوانده شد و نخستین فیلسوف بزرگ مسلمانان به شمار آمد. از شواهد چنان بر میآید که برابر نظریه رایج در ایران، این فیلسوف بزرگ شیعه بوده است. در واقع فارابی، در سال330ق/941م، بغداد را بسوی حلب ترک گفته و در کنف حمایت سلسله شیعی حمدانیان قرار گرفت و سیف الدوله حمدانی به او ارج بسیار نهاد. این حمایت شیعی ویژه را نباید تصادفی دانست. این حمایت، زمانی معنا پیدا میکند که در حکمت نبوی مبتنی بر تعلیمات امامان شیعی مشترک است. او پس از اقامت در حلب، مسافرتهایی کرد و تا قاهره رفت و آنگاه، در دمشق، به سال 339ق/ 950م در هشتاد سالگی روی در نقاب خاک کشید.
زندگینامه و مکتب فارابی
ابو نصر محمد بن طرخان بن اوزلغ فارابی، در وسیج نزدیک فاراب در ماوراءالنهر، به سال 259ق/872م ، بنابراین، حدود یک سال پیش از مرگ کندی در بغداد، به دنیا آمد. فارابی، از خانوادهای سرشناس بود و پدر او، دربار سامانیان، از فرماندهان لشکر بوده است، اما همچون سلف خود، کندی ـ که فارابی را از سرمشق او تبعیت کرده بود ـ شرح حال او چندان معلوم نیست. فارابی، در جوانی به بغداد رفت و نخستین معلم او، در این شهر، یوحنابن حیلان بود. آنگاه، او منطق، نحو، فلسفه، موسیقی، ریاضیات و علوم را فرا گرفت. از آثار او چنان بر میآید که زبانهای ترکی و فارسی را میفهمیده است
( برابر افسانهها، او، افزون بر عربی، با هفتاد زبان دیگر نیز آشنا بوده است). با گذشت زمان، فارابی، چنان استادی به دست آورد که (پس از ارسطو، معلم اول) معلم ثانی خوانده شد و نخستین فیلسوف بزرگ مسلمانان به شمار آمد. از شواهد چنان بر میآید که برابر نظریه رایج در ایران، این فیلسوف بزرگ شیعه بوده است. در واقع فارابی، در سال330ق/941م، بغداد را بسوی حلب ترک گفته و در کنف حمایت سلسله شیعی حمدانیان قرار گرفت و سیف الدوله حمدانی به او ارج بسیار نهاد. این حمایت شیعی ویژه را نباید تصادفی دانست. این حمایت، زمانی معنا پیدا میکند که در حکمت نبوی مبتنی بر تعلیمات امامان شیعی مشترک است. او پس از اقامت در حلب، مسافرتهایی کرد و تا قاهره رفت و آنگاه، در دمشق، به سال 339ق/ 950م در هشتاد سالگی روی در نقاب خاک کشید.
زندگینامه و مکتب فارابی
ابو نصر محمد بن طرخان بن اوزلغ فارابی، در وسیج نزدیک فاراب در ماوراءالنهر، به سال 259ق/872م ، بنابراین، حدود یک سال پیش از مرگ کندی در بغداد، به دنیا آمد. فارابی، از خانوادهای سرشناس بود و پدر او، دربار سامانیان، از فرماندهان لشکر بوده است، اما همچون سلف خود، کندی ـ که فارابی را از سرمشق او تبعیت کرده بود ـ شرح حال او چندان معلوم نیست. فارابی، در جوانی به بغداد رفت و نخستین معلم او، در این شهر، یوحنابن حیلان بود. آنگاه، او منطق، نحو، فلسفه، موسیقی، ریاضیات و علوم را فرا گرفت. از آثار او چنان بر میآید که زبانهای ترکی و فارسی را میفهمیده است
( برابر افسانهها، او، افزون بر عربی، با هفتاد زبان دیگر نیز آشنا بوده است). با گذشت زمان، فارابی، چنان استادی به دست آورد که (پس از ارسطو، معلم اول) معلم ثانی خوانده شد و نخستین فیلسوف بزرگ مسلمانان به شمار آمد. از شواهد چنان بر میآید که برابر نظریه رایج در ایران، این فیلسوف بزرگ شیعه بوده است. در واقع فارابی، در سال330ق/941م، بغداد را بسوی حلب ترک گفته و در کنف حمایت سلسله شیعی حمدانیان قرار گرفت و سیف الدوله حمدانی به او ارج بسیار نهاد. این حمایت شیعی ویژه را نباید تصادفی دانست. این حمایت، زمانی معنا پیدا میکند که در حکمت نبوی مبتنی بر تعلیمات امامان شیعی مشترک است. او پس از اقامت در حلب، مسافرتهایی کرد و تا قاهره رفت و آنگاه، در دمشق، به سال 339ق/ 950م در هشتاد سالگی روی در نقاب خاک کشید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
1
شرح زندگی نامه حکیم ابوالقاسم فردوسی
استاد بزرگ بی بدیل ، حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسی، حماسه سرای بزرگ ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامبردار ملت ایرانست که به علت همین عظمت مقام و مرتبت ، سرگذش مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانه و روایات مختلف در آمیخته است
استاد بزرگ بی بدیل ، حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسی، حماسه سرای بزرگ ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامبردار ملت ایرانست که به علت همین عظمت مقام و مرتبت ، سرگذش مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانه و روایات مختلف در آمیخته است. مولد او قریه باژ از قراء ناحیه طابران (یا: طبران) طوس بود، یعنی همانجا که امروز آرامگاه اوست، و او در آن دِه در حدود سال ۳۲۹ – ۳۳۰ هجری، در خانواده ای از طبقه دهقانان چشم به جهان هستی گشود.چنان که می دانیم "دهقانان" یک طبقه از مالکان بودند که در دوره ی ساسانیان (و چهار پنج قرن اول از عهد اسلامی) در ایران زندگی می کردند و یکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقه کشاورزان و اشراف درجه اول را تشکیل می دادند و صاحب نوعی "اشرافیت ارضی" بودند . زندگانی آنان در کاخهایی که در اراضی خود داشتند می گذشت . آنها به وسیله ی "روستاییان" از آن اراضی بهره برداری می نمودند و در جمع آوری مالیات اراضی با دولت ساسانی و سپس در عهد اسلام با دولت اسلام همکاری داشتند و حدودا تا زمان حمله مغول به تدریج بر اثر فتنه ها و آشوبها و تضییقات گوناگون از بین رفتند. اینان در حفظ نژاد و نسب و تاریخ و رعایت آداب و رسوم ملی، تعصب و سختگیری خاص می کردند و به همین سبب است که هر وقت در دورهی اسلامی کسی را "دهقان نژاد" می دانستند مقصود صحت نژاد ایرانی او بود و نیز به همین دلیل است که در متون فارسی قرون پیش از مغول "دهقان" به معنی ایرانی و مقابل "ترک" و "تازی" نیز استعمال می شده است .فردوسی به خاطر تعلق به این طبقه از جامعه، از تاریخ ایران وسرگذشت نیاکان خویش آگاهی داشت، به ایران عشق می ورزید، به ذکر افتخارات ملی علاقه داشت. وی از خاندانی صاحب مکنت و ضیاع و عقار بود و به قول نظامی عروضی صاحب چهار مقاله، در دیه باژ «شوکتی تمام داشت و به دخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود» . ولی این بی نیازی پایدار نماند ؛ زیرا او همه سودهای مادی خود را به کناری نهاد و وقتی تاریخ میهن خود و افتخارات گذشته آن را در خطر نیستی و فراموشی یافت زندگی خود را به احیاء تاریخ گذشته مصروف داشت و از بلاغت و فصاحت معجزه آسای خود در این راه یاری گرفت . از تهیدستی نیندیشید، سی سال رنج برد، و به هیچ روی، حتی در مرگ پسرش، از ادامه کار باز نایستاد، تا شاهنامه را با همه ی رونق و شکوه و جلالش، جاودانه برای ایرانی که می خواست جاودان باشد، باقی می گذارد «که رحمت بر آن تربت پاک باد»فردوسی ظاهراً در ابتدای قتل دقیقی (حدود ۳۶۷- ۳۶۹ ه) به نظم داستانهای منفردی از میان داستانهای قدیم ایرانی سرگرم بود، مثل داستان "بیژن و گرازان"، که بعدها آنها را در شاهنامه ی خود گنجانید و گویا این کار را حتی در حین نظم شاهنامه ابومنصوری یا بعد از آن نیز ادامه می داد و داستانهای منفرد دیگری را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، داستانهای مأخوذ از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم در می آورد . اما تاریخ نظم این داستانها مشخص نیست و تنها بعضی از آنها دارای تاریخ نسبتا روشن و آشکاری است. مثل داستان سیاوش که در حدود سال ۳۸۷ ه. سروده شده و نظم داستان نخجیر کردن رستم با پهلوانان در شکارگاه افراسیاب
2
که در ۳۸۹ شروع شد. آغاز نظم شاهنامه: اما نظم شاهنامه، یعنی شاهنامه ای که در سال ۳۴۶ هجری به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنباله ی اقدام دقیقی شاعرست در همین مورد. دقیقی بعد از سال ۳۶۵ که سال جلوس نوح بن منصور سامانی بود، به امر او شروع به نظم شاهنامه ابومنصور کرد ولی هنوز بیش از هزار بیت آن را به نظم در نیاورده بود که به دست بنده ای کشته شد. بعد از شهرت کار دقیقی در دهه ی دوم از نیمه ی دوم قرن چهارم و رسیدن آوازه ی آن و نسخه ای از نظم او به فردوسی، استاد طوس بر آن شد که کار شاعر جوان دربار سامانی را به پایان برد. ولی مأخذی را که دقیقی در دست داشت مالک نبود و می بایست چندی در جست و جوی آن بگذراند . بر حسب اتفاق یکی از دوستان او در این کار وی را یاری کرد و نسخه ای از شاهنامه منثور ابومنصوری را بدو داد و فردوسی از آن هنگام به نظم شاهنامه دست یازید، بدین قصد که کتاب مدون و مرتبی از داستانها و تاریخ کهن ترتیب دهد. تاریخ این واقعه ، یعنی شروع به نظم شاهنامه ، صریحاً معلوم نیست ولی با استفاده از قرائن متعددی که از شاهنامه مستفاد می گردد و با انطباق آنها بر وقایع تاریخی، می توان آغاز نظم شاهنامه ابومنصوری را به وسیله استاد طوس سال ۳۷۰ – ۳۷۱ هجری معلوم کرد.این کار بزرگ، خلاف آنچه تذکره نویسان و افسانه سازان جعل کرده اند، به امر هیچ یک از سلاطین، خواه سامانی و خواه غزنوی، انجام نگرفت بلکه استاد طوس به صرافت طبع، بدین مجاهدت عظیم دست زد و در آغاز کار فقط از یاوری دوستان خود و یکی از مقتدرین ایرانی نژاد محلی در طوس بهره مند شد که نمی دانیم که بود ، ولی چنانکه فردوسی خود می گوید او دیری نماند و بعد از او مردی دیگر، هم از متمکنان و بزرگان محلی طوس، به نام "حیی" یا "حسین" بن قتیبه ، شاعر را زیربال رعایت گرفت و درامور مادی، حتی پرداخت خراج سالانه، یاوری نمود، و مردی دیگر به نام "علی دیلمی" هم در این گونه یاوریها شرکت داشت. اما اینان همه از یاوران و دوستان و بزرگان محلی طوس یا ناحیه طابران بودند و هیچ یک پادشاه و سلطان نام آوری نبودند. تذکره نویسان در شرح حال فردوسی نوشته اند که او به تشویق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت . علت این اشتباه آن است که نام محمود در نسخه موجود شاهنامه، که دومین نسخه شاهنامه فردوسی است، توسط خود شاعر گنجانیده شد و نسخه اول شاهنامه ( که منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامه ابومنصوری ) ، موقعی آغاز شده بود که هنوز ۱۹ سال از عمر دولت سامانی باقی بود و اگر فردوسی تقدیم منظومه خود را به پادشاهی لازم می شمرد ناگزیر به درگاه آل سامان، که خریدار این گونه آثار بودند، روی می نمود نه به درگاه سلطانی که هنوز روی کار نیامده بود. محمود ترکزاد غزنوی نه تنها در ایجاد شاهنامه استاد طوس تأثیری نداشت بلکه قصد قتل گوینده آن، به گناه دوست داشتن نژاد ایرانی و اعتقاد به تشیع، را داشت .اتمام اولین نسخه شاهنامه: گفتیم که فردوسی، مدتی پیش از به دست آوردن نسخه ی شاهنامه منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی، در دوران جوانی و پیش از چهل سالگی، سرگرم نظم بعضی از داستانهای قهرمانی بود و بنا بر شرحی که گذشت در حدود سال ۳۷۰-۳۷۱ هجری نسخه شاهنامه منثور ابومنصوری را به یاری یکی از دوستان طوسی خود به دست آورد و به نظم آن همت گماشت، و پس از سیزده یا چهارده سال، در سال ۳۸۴ یعنی ده سال پیش از آشنایی بادربار محمود غزنوی، آن را به پایان رسانید. تاریخ مذکور درپاره ای از نسخ قدیمی شاهنامه دیده می شود.
3
سهراب سپهری
سهراب سپهری در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.
سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود
مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت.
دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید.
سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود.
سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت:
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نکردم هیچ یادی از دبستان
ز درد دل شب و روزم گرفتار
ندارم من دمی از درد آرام
4
در مهرماه 1319 سپهری به دوره دبیرستان قدم گذارد و در خرداد ماه 1326 آن را به پایان رساند.
سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت و در آذر ماه 1325 یعنی اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دو ساله دانش سرای مقدماتی به استخدام اداره فرهنگ کاشان (اداره آموزش و پرورش) در آمد و تا شهریور 1327 در این اداره ماند.
در این هنگام در امتحانات ادبیات شرکت کرد و دیپلم کامل دوره دبیرستان را نیز گرفت.
سال بعد او به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت. وقتی که در این دانشکده بود، نخستین دفتر شعرهایش را چاپ کرد و مشفق کاشانی با دیدن شعرهای سپهری پیش بینی کرد که او در آینده آثار ارزشمندی به ادبیات ایران هدیه خواهد داد.
اولین کتاب سپهری با نام "مرگ رنگ" در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود.
سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام "زندگی خواب ها" در سال 1332 سرود و در همین سال بود که دوره لیسانس نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبا با رتبه اول و دریافت نشان اول علمی به پایان رساند.
از سال 1332 به بعد، زندگی سپهری در گشت و گذار و مطالعه نقاشی و حکاکی در پاریس، رم و هند و شرکت در نمایشگاه ها و آموختن و تدریس نقاشی گذشت، تا جایی که بعضی او را "شاعری نقاش" خوانده اند و بعضی دیگر "نقاشی شاعر".
سهراب در سال 1337 دو کتاب "آوار آفتاب" و "شرق انده" را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال 1340 این دو کتاب به انضمام "زندگی خواب ها" زیر عنوان "آوار کتاب" منتشر شد.
در این کتاب می توان به جلوه های زبان خاص سپهری برخورد کرد و همچنین شور و شوق آمیختگی با طبیعت را- که در شعرهای بعدی کاملاً واضح می شود- بیشتر دید.
در "شرق اندوه" سپهری از هر نظر تحت تاثیر غزلیات مولوی است و شعرهای این مجموعه همه شادمانه و شورانگیزند.
دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" پنجمین و ششمین کتاب های او هستند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 46 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
1
زنبور عسل
مقدمه
زنبور عسل از راسته نازک بالان (Hymenoptera) است. زنبور عسل قسمتهای دهانی جونده و مکنده ، هر دو را داراست. دگریسی آن کامل است و بطور دسته جمعی زندگی میکند و شامل سه دسته هستند.
ملکه (Queen) که تخم میگذارد.
نرها (prones) کارشان فقط بارور کردن ملکههای جدید است.
کارگرها (Worker) که ماده عقیم هستند و اغلب متعددی دارند.
کندوی زنبور عسل یا به صورت جعبههای مکعبی به ابعاد 50cm که کندوی modern میگویند و یا به بصورت سبد که کندوی بومی میگویند.
ملکه
ملکه مادر کندو بوده و جنسیت آن ماده میباشد. طول بدن ملکه هیجده میلی متر میباشد. بالهای آن کوچک بوده و خرطوم آن توانایی جمع آوری شهد گلها را نداشته و درعوض دارای شکمی بزرگتر از مادههای کارگر بوده و دو تا شش سال میتواند زنده بماند. ولی در زنبورداری تجاری بیش از دو سال از یک ملکه استفاده نمیشود. ملکه عسل و گرده نمیخورد و بجای آن ژله رویال مصرف میکند.
3
زنبور عسل در حال جمع آوری شهد گل
نیش ملکه همانند شمشیر تازی بوده و بدون خار میباشد.
زنبور ملکه
ملکه مادر در سر خود نشانی قرمز دارد که به معنای تاج آن است و آن را در تصویر میتوان مشاهده کردتصویردر تصویر میبینید که جثه ملکه از دیگر زنبورها بیشتر است.
زنبور نر
زنبورهای نر در کندو تنها وظیفه بارور نمودن ملکه را دارند و دارای نیش نمیباشند. دارای سر و بالهای بزرگ میباشند. توانایی جمعآوری شهد و گرده را نداشته و ۲۴ روز زنده میمانند.
زنبور نر در حجرههای بزرگتری نسبتبه زنبورهای کارگر پرورش مییابند. تخمهای بارورنشده ملکه به زنبور نر تبدیل میشوند.
زنبور کارگر
جنسیت زنبورهای کارگر ماده بوده. طول بدن آنها ۹ میلیمتر میباد. در یک کندوی قوی با تعداد ۱۰ قاب ۷۰ هزار زنبور کارگر وجود دارد. زنبورهای کارگر با اینکه ماده هستند توانایی بارور شدن ندارند. ولی در صورت نبودن ملکه در کندو میتوانند تخم ریزی کنند. که در زنبورداری
3
ماده تخمگذار گفته میشود. نیش زنبورهای ماده خاردار بوده و طول آن در حدود ۱ میلی متر میباشد. به خاطر وجود همین خارها پس از نیش زدن و ورود زهر به بدن موجوداتی که ساختار گوشتی دارد نیش در پوست گیر کرده و موجب جدا شدن کیسه زهر از زنبور میشود. و پس از چند دقیقه زنبوری که نیش زده خواهد مرد.
وظایف زنبورکارگر
جمع آوری شهد - گرده - آب - بره موم - پاسبانی از کندو - تولید عسل - رسیدگی به ملکه - پرورش نوزادان - رسیدگی به کندو و پاکیزهگی آن از بیشترین وظایف زنبورهای کارگر میباشد.
زنبور عسل در حال جمع آوری شهد
طول عمر زنبور نر حدود 24 روز، زنبور کارگر حدود 21 روز و ملکه حدود 16 روز می باشد.
- زنبورها شش پا دارند که سه به سه در طرفین آنها قرار دارد.
- شاخک های آنها برای احساس کردن و دریافت اطلاعات از محیط میباشد.
- چشم آنها بصورت شبکه ای متشکل از میلیونها لنز خاکستری رنگ است و توانایی دید رنگی دارند.
- زنبورها از طریق حرکات بدنی و رقصی که انجام می دهند محل گلها را به یکدیگر اطلاع می دهند.
- معمولآ در بهار زنبورهای کارگر با انتخاب یک ملکه جدید اقدام به ساخت کندو جدید می کنند.
- عسل در واقع شکر فوق اشباع شده ای است که زنبورها از شهد گلها تهیه می کنند و کمتر از 20 درصد آب دارد
4
.
- در فصل پاییز و زمستان به علت کمبود غذا بسیاری از زنبورهای کارگر برا نجات سایر افراد کندو اقدام به خود کشی می کنند.
ساختمان مورفولوژیکی زنبور عسل
بدن زنبور عسل بطور متراکم از موهایی پوشیده است که دارای تارهای (Barbs) جانبی کوتاهی میباشد. و به راحتی دانهها گرده را میگیرند. در چشمهای مرکب و پاها ، موهای صاف وجود دارد پاهای جلویی در حاشیه ساق (tibia) موهای راست و خشن و کوتاهی را دارد و برای تمیز کردن چشمها از گرده گل بکار میرود و برس چشمی (Eye bursh) میگویند.
بالهای زنبور در هنگام رواز بوسیله قلابهایی بهم درگیر میشوند و یا بال به نظر میرسند. و نوک این بالها مسیر شکل را طی میکند. ممکن است 400 بار در ثانیه مرتعش شوند. آروارههای زیرین mandibles در کارگران صاف برای جمع آوری گرده و ساختن شاخهها بکار میرود. آروارههای زیرین maxillae مانند قاشقکهای طویلی بوده و برای جمع آوری گردههای گل بکار میرود.
لب تحتانی تبدیل به خرطوم شده و ضمایم حسی - بی (Cabialplas) در اطراف آن قرار دارد. مایع شهد در اثر عمل مکنده حلق به درون چینهدان بزرگ یا معده عسل (Money Stomash) کشیده میشود. چهار لب مثلثی دریچهای را درست میکند و از ورود عسل به معده جلوگیری میکند. بجز موقعی که جهت تغذیه مورد نیاز است. روده زنبور عسل باریک و دراز است. و تقریبا به 100 لوله کوچک ، مالپیکی اتصال دارد و روده راست ، بزرگ است و به مخرج ختم میشود. در انتهای بدن سوزن وجود دارد که فقط در کارگرها و ملکهها دیده میشود. حس بویایی در زنبوران عسل بسیار قوی و تیز است و چشمها دارای تعداد فراوانی واحدهای بینایی است و دارای مغز نسبتا بزرگ است: زنبوران عسل قادر به تشخیص رنگ قرمز و سیاه از هم نمیباشند.