دانلود مقاله در مورد خیام شاعر، خیام فیلسوف 33 ص

دانلود مقاله در مورد خیام شاعر، خیام فیلسوف 33 ص

دانلود-مقاله-در-مورد-خیام-شاعر-خیام-فیلسوف-33-صلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 32 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

2
‏خ‏ی‏ام‏ شاعر، خ‏ی‏ام‏ ف‏ی‏لسوف؛
‏ص‏ادق هدا‏ی‏ت‏
‏شا‏ی‏د‏ کمتر کتاب‏ی‏ در دن‏ی‏ا‏ مانند مجموعه‏ی‏ ترانهها‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ تحس‏ی‏ن‏ شده، مردود و منفور بوده، تحر‏ی‏ف‏ شده، بهتان خورده، محکوم گرد‏ی‏ده،‏ حلاج‏ی‏ شده، شهرت عموم‏ی‏ و دن‏ی‏اگ‏ی‏ر‏ پ‏ی‏دا‏ کرده و بالاخره ناشناس مانده. اگر همه‏ی‏ کتابها‏یی‏ که راجع به خ‏ی‏ام‏ و رباع‏ی‏اتش‏ نوشته شده جمعآور‏ی‏ شود، ت‏شک‏ی‏ل‏ کتابخانه‏ی‏ بزرگ‏ی‏ را خواهد داد. ول‏ی‏ کتاب رباع‏ی‏ات‏ی‏ که به اسم خ‏ی‏ام‏ معروف است و در دسترس همه م‏ی‏باشد‏ مجموعها‏ی‏ است که عموماً از هشتاد ال‏ی‏ هزار و دو‏ی‏ست‏ رباع‏ی‏ کم و ب‏ی‏ش‏ دربردارد؛ اما همه‏ی‏ آنها تقر‏ی‏باً‏ جُنگ مغلوط‏ی‏ از افکار مختلف را تشک‏ی‏ل‏ م‏ی‏دهند‏.
‏حالا اگر ‏ی‏ک‏ی‏ از ا‏ی‏ن‏ نسخه ها‏ی‏ رباع‏ی‏ات‏ را از رو‏ی‏ تفر‏ی‏ح‏ ورق بزن‏ی‏م‏ و بخوان‏ی‏م،‏ در آن به افکار متضاد، به مضمونها‏ی‏ گوناگون و به موضوعها‏ی‏ قد‏ی‏م‏ و جد‏ی‏د‏ برم‏ی‏خور‏ی‏م؛‏ به طور‏ی‏ که اگر ‏ی‏ک‏ نفر صد سال عمر کرده باشد و روز‏ی‏ دو مرتبه ک‏ی‏ش‏ و مسلک و عق‏ی‏ده‏ی‏ خود را عوض کرده باشد قاد‏ر‏ به گفتن چن‏ی‏ن‏ افکار‏ی‏ نخواهد بود. مضمون ا‏ی‏ن‏ رباع‏ی‏ات‏ رو‏ی‏ فلسفه و عقا‏ی‏د‏ مختلف است از قب‏ی‏ل‏: اله‏ی‏،‏ طب‏ی‏ع‏ی‏،‏ دهر‏ی‏،‏ صوف‏ی‏،‏ خوشب‏ی‏ن‏ی‏،‏ بدب‏ی‏ن‏ی‏،‏ تناسخ‏ی‏،‏ اف‏ی‏ون‏ی‏،‏ بنگ‏ی‏،‏ شهوتپرست‏ی‏،‏ ماد‏ی‏،‏ مرتاض‏ی‏،‏ لامذهب‏ی‏،‏ رند‏ی‏ و قلاش‏ی‏،‏ خدا‏یی‏،‏ وافور‏ی‏... آ‏ی‏ا‏ ممکن است ‏ی‏ک‏ نفر ا‏ی‏نهمه‏ مراحل و حال‏ات‏ مختلف را پ‏ی‏موده‏ باشد و بالاخره ف‏ی‏لسوف‏ و ر‏ی‏اض‏ی‏دان‏ و منجّم هم باشد؟ پس تکل‏ی‏ف‏ ما در مقابل ا‏ی‏ن‏ آش درهمجوش چ‏ی‏ست؟‏ اگر به شرح حال خ‏ی‏ام‏ در کتب قدما هم رجوع بکن‏ی‏م،‏ به هم‏ی‏ن‏ اختلاف نظر برم‏ی‏خور‏ی‏م‏.
‏ اساس کار ما رو‏ی‏ ‏ی‏ک‏ مشت رباع‏ی‏ فلسف‏ی‏ قرار گرفته است که به اسم خ‏ی‏ام،‏ همان منجم و ر‏ی‏اض‏ی‏دان‏ بزرگ، مشهور است و ‏ی‏ا‏ به خطا به او نسبت م‏ی‏دهند‏. اما چ‏ی‏ز‏ی‏ که انکارناپذ‏ی‏ر‏ است، ا‏ی‏ن‏ رباع‏ی‏ات‏ فلسف‏ی‏ در حدود قرن 5 و 6 هجر‏ی‏ به زبان فارس‏ی‏ گفته شده.
‏تاکنون‏ قد‏ی‏متر‏ی‏ن‏ مجموعه‏ی‏ اص‏ی‏ل‏ از رباع‏ی‏ات‏ی‏ که به خ‏ی‏ام‏ منسوب است، نسخه‏ی‏ «بودلن» آکسفورد م‏ی‏باشد‏ که در سنه‏ی‏ 865 در ش‏ی‏راز‏ کتابت شده، ‏ی‏عن‏ی‏ سه قرن بعد از خ‏ی‏ام،‏ و دارا‏ی‏ 158 رباع‏ی‏ است، ول‏ی‏ همان ا‏ی‏راد‏ سابق کم و ب‏ی‏ش‏ به ا‏ی‏ن‏ نسخه وارد است. ز‏ی‏را‏ رباع‏ی‏ات‏ ب‏ی‏گانه‏ ن‏ی‏ز‏ در‏ی‏ن‏ م‏جموعه‏ د‏ی‏ده‏ م‏ی‏شود‏.
‏تنها‏ سند مهم‏ی‏ که از رباع‏ی‏ات‏ اصل‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ در دست م‏ی‏باشد،‏ عبارتست از رباع‏ی‏ات‏ س‏ی‏زدهگانه‏ی‏ «مونس الاحرار» که در سنه‏ی‏ 741 هجر‏ی‏ نوشته شده، و در خاتمه‏ی‏ کتاب رباع‏ی‏ات‏ روزن استنساخ و در برل‏ی‏ن‏ چاپ شده. رباع‏ی‏ات‏ مزبور علاوه بر قدمت تار‏ی‏خ‏ی‏،‏ با روح و فلسفه و طرز نگارش خ‏ی‏ام‏ د‏رست‏ جور م‏ی‏آ‏ی‏ند‏. پس در اصالت ا‏ی‏ن‏ س‏ی‏زده‏ رباع‏ی‏ و دو رباع‏ی‏ [نقل شده در] «مرصادالعباد» که
2
‏ی‏ک‏ی‏ از آنها در هر دو تکرار شده، شک‏ی‏ باق‏ی‏ نم‏ی‏ماند‏ و ضمناً معلوم م‏ی‏شود‏ که گو‏ی‏نده‏ی‏ آنها ‏ی‏ک‏ فلسفه‏ی‏ مستقل و طرز فکر و اسلوب مع‏ی‏ن‏ داشته، و نشان م‏ی‏دهد‏ که ما با ف‏ی‏لسوف‏ی‏ ماد‏ی‏ و طب‏ی‏ع‏ی‏ سر و کار دار‏ی‏م‏. از ا‏ی‏نرو،‏ با کمال اطم‏ی‏نان‏ م‏ی‏توان‏ی‏م‏ ا‏ی‏ن‏ رباع‏ی‏ات‏ چهاردهگانه را از خود شاعر بدان‏ی‏م‏ و آنها را کل‏ی‏د‏ و محکِ شناسا‏یی‏ رباع‏ی‏ات‏ د‏ی‏گر‏ خ‏ی‏ام‏ قرار بده‏ی‏م‏. در ا‏ی‏ن‏ صورت، هر رباع‏ی‏ که ‏ی‏ک‏ کلمه و ‏ی‏ا‏ کنا‏ی‏ه‏ مشکوک و صوف‏ی‏مشرب‏ داشت، نسبتِ آن به خ‏ی‏ام‏ جا‏ی‏ز‏ ن‏ی‏ست‏. ول‏ی‏ مشکل د‏ی‏گر‏ی‏ که با‏ی‏د‏ حل بشود ا‏ی‏ن‏ است که م‏ی‏گو‏ی‏ند‏ خ‏ی‏ام،‏ به اقتضا‏ی‏ سن، چند‏ی‏نبار‏ افکار و عقا‏ی‏دش‏ عوض شده، در ابتدا لاابال‏ی‏ و شرابخوار و کافر و مرتد بوده و آخر عمر سعادت رف‏ی‏ق‏ او شده، راه‏ی‏ به سو‏ی‏ خدا پ‏ی‏دا‏ کرده و شب‏ی‏ رو‏ی‏ مهتاب‏ی‏ مشغول بادهگسار‏ی‏ بوده، ناگاه باد تند‏ی‏ وز‏ی‏دن‏ م‏ی‏گ‏ی‏رد‏ و کوزه‏ی‏ شراب رو‏ی‏ زم‏ی‏ن‏ م‏ی‏افتد‏ و م‏ی‏شکند‏. آن وقت خ‏ی‏ام‏ برآشفته به خدا م‏ی‏گو‏ی‏د‏:
‏ابر‏ی‏ق‏ م‏ی‏ مرا شکست‏ی‏ رب‏ی‏،
‏بر‏ من در ع‏ی‏ش‏ را ببست‏ی‏ رب‏ی‏،
‏من‏ م‏ی‏ خورم و تو م‏ی‏کن‏ی‏ بدمست‏ی
‏خاکم‏ به دهن مگر تو مست‏ی‏ رب‏ی‏؟
‏خدا‏ او را غضب م‏ی‏کند،‏ فوراً صورت خ‏ی‏ام‏ س‏ی‏اه‏ م‏ی‏شود‏ و خ‏ی‏ام‏ دوباره م‏ی‏گو‏ی‏د‏:
‏ناکرده‏ گناه در جهان ک‏ی‏ست؟‏ بگو
‏آن‏ کس که گنه نکرده چون ز‏ی‏ست؟‏ بگو
‏من‏ بد کنم و تو بد مکافات ده‏ی
‏پس‏ فرق م‏ی‏ان‏ من و تو چ‏ی‏ست؟‏ بگو
‏خدا‏ هم او را م‏ی‏بخشد‏ و رو‏ی‏ش‏ درخش‏ی‏دن‏ م‏ی‏گ‏ی‏رد‏ و قلبش روشن م‏ی‏شود‏. بعد م‏ی‏گو‏ی‏د‏: «خدا‏ی‏ا‏ مرا به سو‏ی‏ خودت بخوان!» آن وقت مرغ روح از بدنش پرواز م‏ی‏کند‏!
‏ا‏ی‏ن‏ حکا‏ی‏ت‏ معجزهآسا‏ی‏ مضحک بدتر از فحشها‏ی‏ نجمالد‏ی‏ن‏ راز‏ی‏ به مقام خ‏ی‏ام‏ توه‏ی‏ن‏ م‏ی‏کند،‏ و افسانه‏ی‏ بچهگانها‏ی‏ است که از رو‏ی‏ ناش‏ی‏گر‏ی‏ به هم بافتهاند. آ‏ی‏ا‏ م‏ی‏توان‏ی‏م‏ بگو‏یی‏م‏ گو‏ی‏نده‏ی‏ آن چهارده رباع‏ی‏ محکم فلسف‏ی‏ که با هزار زخم زبان و ن‏ی‏شخندهها‏ی‏ تمسخرآم‏ی‏زش‏ دن‏ی‏ا‏ و ماف‏ی‏ها‏ی‏ش‏ را ‏دست‏ انداخته، در آخر عمر اشک م‏ی‏ر‏ی‏زد‏ و از همان خدا‏یی‏ که محکوم کرده، [با ا‏ی‏ن‏ زبان]، استغاثه م‏ی‏طلبد؟‏ شا‏ی‏د‏ ‏ی‏ک‏ نفر از پ‏ی‏روان‏ و دوستان شاعر برا‏ی‏ نگهدار‏ی‏ ا‏ی‏ن‏ گنج گرانبها، ا‏ی‏ن‏ حکا‏ی‏ت‏ را ساخته تا اگر کس‏ی‏ به رباع‏ی‏ات‏ تند او بربخورد به نظر عفو و بخشا‏ی‏ش‏ به گو‏ی‏نده‏ی‏ آن نگا‏ه‏ کند و برا‏ی‏ش‏ آمرزش بخواهد!
3
‏از‏ ا‏ی‏ن‏ قب‏ی‏ل‏ افسانهها درباره‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ ز‏ی‏اد‏ است که قابل ذکر ن‏ی‏ست،‏ و اگر همه‏ی‏ آنها جمعآور‏ی‏ بشود، کتاب مضحک‏ی‏ خواهد شد. فقط چ‏ی‏ز‏ی‏ که مهم است به ا‏ی‏ن‏ نکته برم‏ی‏خور‏ی‏م‏ که تأث‏ی‏ر‏ فکر عال‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ در ‏ی‏ک‏ مح‏ی‏ط‏ پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسا‏یی‏ او بهتر راهنما‏یی‏ ‏م‏ی‏کند‏. ز‏ی‏را‏ قضاوت عوام و متصوف‏ی‏ن‏ و شعرا‏ی‏ درجه‏ی‏ سوم و چهارم که به او حمله کردهاند از زمان خ‏ی‏ل‏ی‏ قد‏ی‏م‏ شروع شده و هم‏ی‏ن‏ علت مخلوط شدن رباع‏ی‏ات‏ او را با افکار متضاد به دست م‏ی‏دهد‏. کسان‏ی‏ که منافع خود را از افکار خ‏ی‏ام‏ در خطر م‏ی‏د‏ی‏دهاند‏ تا چه اندازه در خراب کردن فکر ا‏و‏ کوش‏ی‏دهاند‏.
‏[با بررس‏ی‏ رباع‏ی‏ها‏ی‏ خ‏ی‏ام‏] م‏ی‏توان‏ی‏م‏ به طور صر‏ی‏ح‏ بگو‏یی‏م‏ که خ‏ی‏ام‏ از سن شباب تا موقع مرگ، ماد‏ی‏،‏ بدب‏ی‏ن‏ و ر‏ی‏ب‏ی‏ بوده (و ‏ی‏ا‏ فقط در رباع‏ی‏اتش‏ ا‏ی‏نطور‏ م‏ی‏نموده‏) و ‏ی‏ک‏ لحن تراژ‏ی‏ک‏ دارد که به غ‏ی‏ر‏ از گو‏ی‏نده‏ی‏ همان رباع‏ی‏ات‏ چهاردهگانه‏ی‏ سابق کس د‏ی‏گر‏ی‏ نم‏ی‏تواند‏ گفته باشد، و ق‏ی‏افه‏ی‏ ادب‏ی‏ و فلسف‏ی‏ او به طور کل‏ی‏ تغ‏یی‏ر‏ نکرده است. فقط در آخر عمر با ‏ی‏ک‏ جبر ‏ی‏أسآلود‏ی‏ حوادث تغ‏یی‏رناپذ‏ی‏ر‏ دهر را تلق‏ی‏ نموده و بدب‏ی‏ن‏ی‏ که ظاهراً خوشب‏ی‏ن‏ی‏ به نظر م‏ی‏آ‏ی‏د‏ اتخاذ م‏ی‏کند‏.
‏به طور خلاصه، ا‏ی‏ن‏ ترانهها‏ی‏ چهار مصراع‏ی‏ کمحجم و پُرمعن‏ی‏ اگر ده تا‏ی‏ از آنها هم برا‏ی‏ ما باق‏ی‏ م‏ی‏ماند،‏ باز هم م‏ی‏توانست‏ی‏م‏ بفهم‏ی‏م‏ که گو‏ی‏نده‏ی‏ ا‏ی‏ن‏ رباع‏ی‏ات‏ در مقابل مسا‏ی‏ل‏ مهم فلسف‏ی‏ چه رو‏ی‏ها‏ی‏ را در پ‏ی‏ش‏ گرفته و م‏ی‏توانست‏ی‏م‏ طرز فکر او را به دست ب‏ی‏اور‏ی‏م‏. لهذا از رو‏ی‏ م‏ی‏زان‏ فوق، ما م‏ی‏توان‏ی‏م‏ رباع‏ی‏ات‏ی‏ که منسوب به خ‏ی‏ام‏ است از م‏ی‏ان‏ هرج و مرج رباع‏ی‏ات‏ د‏ی‏گران‏ ب‏ی‏رون‏ ب‏ی‏اور‏ی‏م‏. اما آ‏ی‏ا‏ ا‏ی‏ن‏ کار آسان است؟
‏سلاستِ‏ طبع، ش‏ی‏وا‏یی‏ کلام، فکر روشن سرشار و فلسفه‏ی‏ موشکاف که از خ‏ی‏ام‏ سراغ دار‏ی‏م‏ به ما اجازه م‏ی‏دهد‏ که ‏ی‏ق‏ی‏ن‏ کن‏ی‏م‏ ب‏ی‏ش‏ از آنچه از رباع‏ی‏ات‏ حق‏ی‏ق‏ی‏ او که در دست است، خ‏ی‏ام‏ شعر سروده که از ب
4
‏ی‏ن‏ بردهاند و آنها‏یی‏ که مانده به مرور ا‏ی‏ام‏ تغ‏یی‏رات‏ کل‏ی‏ و اختلافات ب‏ی‏شمار‏ پ‏ی‏دا‏ ک‏رده‏ و رو‏ی‏ گردان‏ی‏ده‏.
‏علاوه‏ بر ب‏ی‏مبالات‏ی‏ و اشتباهات استنساخ کنندگان و تغ‏یی‏ر‏ دادن کلمات خ‏ی‏ام،‏ که هر کس‏ی‏ به م‏ی‏ل‏ خودش در آنها تصرف و دستکار‏ی‏ کرده، تغ‏یی‏رات‏ عمد‏ی‏ که به دست اشخاص مذهب‏ی‏ و صوف‏ی‏ شده ن‏ی‏ز‏ در بعض‏ی‏ از رباع‏ی‏ات‏ مشاهده م‏ی‏شود‏. مثلاً،
‏شاد‏ی‏ بطلب که حاصل عمر دم‏ی‏ است
‏تقر‏ی‏باً‏ در همه‏ی‏ نسخ نوشته «شاد‏ی‏ مطلب». در صورت‏ی‏ که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آن را نشان م‏ی‏دهد‏. ‏ی‏ک‏ دل‏ی‏ل‏ د‏ی‏گر‏ به افکار ضد صوف‏ی‏ و ضد مذهب‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ ن‏ی‏ز‏ هم‏ی‏ن‏ است که رباع‏ی‏ات‏ او مغشوش و آلوده به رباع‏ی‏ات‏ د‏ی‏گران‏ شده.
‏رباع‏ی‏ات‏ی‏ که اغلب دم از شرابخوار‏ی‏ و معشوقهباز‏ی‏ م‏ی‏زند،‏ بدون ‏ی‏ک‏ جنبه‏ی‏ فلسف‏ی‏ ‏ی‏ا‏ نکته‏ی‏ زننده و ‏ی‏ا‏ ناش‏ی‏ از افکار نپخته و اف‏ی‏ون‏ی‏ است و سخنان‏ی‏ که دارا‏ی‏ معان‏ی‏ مجاز‏ی‏ سست و درشت است، م‏ی‏شود‏ با کمال اطم‏ی‏نان‏ دور بزن‏ی‏م‏. مثلاً آ‏ی‏ا‏ جا‏ی‏ تعجب ن‏ی‏ست‏ که در مجموعه‏ی‏ معمول‏ی‏ رباع‏ی‏ات‏ خ‏ی‏ام‏ به ا‏ی‏ن‏ رباع‏ی‏ بربخور‏ی‏م‏:
‏ا‏ی‏ آنکه گز‏ی‏دها‏ی‏ تو د‏ی‏ن‏ زرتشت
‏اسلام‏ فکندها‏ی‏ تمام از پس و پشت
‏تا‏ ک‏ی‏ نوش‏ی‏ باده و ب‏ی‏ن‏ی‏ رخ خوب؟
‏جا‏یی‏ بنش‏ی‏ن‏ عمر که خواهندت کشت
‏ا‏ی‏ن‏ رباع‏ی‏ تهد‏ی‏دآم‏ی‏ز‏ آ‏ی‏ا‏ در زمان زندگان‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ گفته شده و به او سوءقصد کردهاند؟ جا‏ی‏ ترد‏ی‏د‏ است، چون ساختمان رباع‏ی‏ جد‏ی‏دتر‏ از زمان خ‏ی‏ام‏ به نظر م‏ی‏آ‏ی‏د‏. ول‏ی‏ در هر صورت قضاوت گو‏ی‏نده‏ را درباره‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ و درجه‏ی‏ اختلاط ترانهها‏ی‏ او را با رباع‏ی‏ات‏ د‏ی‏گران‏ نشان م‏ی‏دهد‏.
‏به‏ هر حال، تا وقت‏ی‏ که ‏ی‏ک‏ نسخه‏ی‏ خط‏ی‏ که از ح‏ی‏ث‏ زمان و سند‏ی‏ت‏ تقر‏ی‏باً‏ مثل رباع‏ی‏ات‏ س‏ی‏زدهگانه‏ی‏ کتاب «مونس الاحرار» باشد به دست ن‏ی‏امده،‏ ‏ی‏ک‏ حکم قطع‏ی‏ درباره‏ی‏ ترانهها‏ی‏ اصل‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ دشوار است. به علاوه، شعرا‏یی‏ پ‏ی‏دا‏ شدهاند که رباع‏ی‏ات‏ خود را موافق مزاج و مشرب خ‏ی‏ام‏ ساختهان‏د‏ و سع‏ی‏ کردهاند که از او تقل‏ی‏د‏ بکنند ول‏ی‏ سلاستِ کلام آنها، هر قدر هم کامل باشد، اگر مضمون ‏ی‏ک‏ رباع‏ی‏ را مخالف سل‏ی‏قه‏ و عق‏ی‏ده‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ بب‏ی‏ن‏ی‏م‏ با کمال جرأت م‏ی‏توان‏ی‏م‏ نسبت آن را از خ‏ی‏ام‏ سلب بکن‏ی‏م‏. ز‏ی‏را‏ ترانهها‏ی‏ خ‏ی‏ام‏ با وضوح و سلاستِ کامل و ب‏ی‏ان‏ ساده گفته شده؛ در است‏هزاء‏ و گوشه کنا‏ی‏ه‏ خ‏ی‏ل‏ی‏ شد‏ی‏د‏ و ب‏ی‏پرواست‏.

 

دانلود فایل

دانلود مقاله در مورد داده کاوی

دانلود مقاله در مورد داده کاوی

دانلود-مقاله-در-مورد-داده-کاویلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 46 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

1
Data mining

‏چکیده :
‏ ‏داده ‏کاوی ‏عبارت ‏است ‏از ‏فرآیند ‏خودکار ‏کشف ‏دانش ‏و ‏اطلاعات ‏از ‏پایگاه ‏های ‏داد ‏ه ای.
‏این ‏فرآیند ‏تکنیک ‏ها ‏یی ‏از ‏هوش ‏مصنوعی ‏را ‏بر ‏روی ‏مقادیر ‏زیادی ‏داده ‏اعمال ‏می کند ‏تا ‏روندها , ‏الگوها ‏و روابط ‏مخفی ‏را ‏کشف ‏کند. ‏ابزار های ‏داده ‏کاوی ‏برای ‏کشف ‏دانش ‏یا ‏اطلاعات ‏از ‏داده ‏ها ‏به ‏کاربراتکا نمی کنند، ‏بلکه ‏فرآیند ‏پیشگویی ‏واقعیت ‏ها ‏را ‏خود ‏کار ‏می سازند. ‏این ‏تکنولوژی ‏نوظهور، ‏اخیرًا ‏به ‏طورفزایند ‏های ‏در ‏تحلیل ‏ها ‏مورد ‏استفاده ‏قرار ‏می ‏گیرد.
‏ کلمات کلیدی :
‏ Data mining, Predictive data mining, Exploration data analysis,
Data warehousing, Olap, neural network, Deployment , machine
Learning, Meta-learning, Bagging , Boosting , clustering , Eda
Drill-down analysis, Stacket generalization , classification ‏
2
‏مقدمه :
‏ ‏امروزه با حجم عظیمی از داده ها روبرو هستیم. برای استفاده از آنها به ابزارهای کشف دانش نیاز داریم. داده کاوی به عنوان یک توانایی پیشرفته در تحلیل داده و کشف دانش مورد استفاده قرار می گیرد. داده کاوی در علوم (ستاره شناسی،...)‌در تجارت (تبلیغات، مدیریت ارتباط با مشتری،...) در وب (موتورهای جستجو،...) در مسایل دولتی (فعالیتهای ضد تروریستی،...) کاربرد دارد. عبارت داده کاوی شباهت به استخراج زغال سنگ و طلا دارد. داده کاوی نیز اطلاعات را که در انبارهای داده مدفون شده است، استخراج می کند.
‏در واقع هـــــدف از داده کاوی ایجاد مدل هایی برای تصمیم گیری است. این مدلها رفتارهای آینده را براساس تحلیلهای گذشته پیش بینی می کنند. به کاربردن داده کاوی به عنوان اهرمی برای آماده سازی داده ها و تکمیل قابلیتهای انباره داده ، بهترین موقعیت را برای به دست آوردن برتریهای رقابتی ایجاد می کند‏.

3
‏ ‏ ‏داده کاوی (Data mining)‏ :‏
‏ ‏داده کاوی (Data mining)‏ یک فرایند تحلیلی است که جهت‏ کاوش داده ها (معمولاً حجم بالای داده ها و یا داده های تجاری‏ ‏و مربوط به با‏زار‏) و جستجوی الگوهای پایدار یا روابط سیستماتیک مابین متغیرها بکار میرود وسپس با اعمال الکو های شناسایی شده به زیر مجمو عه های جدید صحت داده های بدست آمده بررسی میگردد.‏ ‏هدف نهایی داده کاوی پیشگ‏و‏یی است‏.
‏سازما ‏نها ‏معمو ‏ً ‏لا ‏روزانه ‏مقدار ‏زیادی ‏داده ‏را ‏در ‏انجام ‏عملیات ‏تجاری ‏خود ‏تولید ‏و ‏جمع ‏آوری ‏می ‏کنند.
‏امروزه ‏برای ‏این ‏پایگاه ‏های ‏داده ‏شرکتی ‏عجیب ‏نیست ‏که ‏مقدار ‏داده ‏های ‏آن ‏در ‏حد ‏ترابایت ‏باشد.‏ ‏با ‏این ‏حال ‏علی ‏رغم ‏ثروت ‏اطلاعاتی ‏عظیم ‏ذخیره ‏شده ‏حدس ‏زده ‏می ‏شود ‏که ‏فقط ‏٪ ‏٧کل ‏داد ‏ه هایی ‏که ‏جمع ‏آوری ‏می شود ‏مورد ‏استفاده ‏قرار ‏می ‏گیرد. ‏بدین ‏ترتیب ‏مقدار ‏قابل ‏توجهی ‏داده ‏که ‏بدون ‏شک ‏حاوی ‏اطلاعات ارزشمند ‏سازمانی ‏است ‏تا ‏حد ‏زیادی ‏دست ‏نخورده ‏باقی ‏می ‏ماند. ‏در ‏محیط ‏تجاری ‏عصر ‏اطلاعات، ‏که ‏هر ‏روز رقابتی تر ‏می شود ‏می توان ‏با ‏استخراج ‏اطلاعات ‏از ‏داد ‏ه های ‏استفاده ‏نشده ‏به ‏تصمیم ‏گیری های ‏استراتژیک ‏دست یافت. ‏در ‏طول ‏تاریخ ‏تحلیل ‏داده ‏ها ‏از ‏طریق ‏رگرسیون ‏و ‏دیگر ‏تکنیک ‏های ‏آماری ‏انجام
5
‏شده ‏است. ‏ برای استفاده ‏از ‏این ‏تکنیکها ‏، ‏لازم ‏است ‏که ‏تحلیل ‏گر ‏مدلی ‏خلق ‏کند ‏و ‏فرآیند ‏گر ‏دآوری ‏دانش ‏را ‏سازمان ‏دهد.
‏اما ‏امروزه ‏این ‏روش ‏ها ‏به ‏تنهایی ‏کافی ‏نیستند ‏و ‏باید ‏از ‏روش ‏ها ‏ی ‏خود ‏کار ‏استفاده ‏کرد.
‏داده ‏کاوی ‏عبارت ‏است ‏از ‏فرآیند ‏خودکار ‏کشف ‏دانش ‏و ‏اطلاعات ‏از ‏پایگاه ‏های ‏داد ‏ه ای.
‏این ‏فرآیند ‏تکنیک ‏ها ‏یی ‏از ‏هوش ‏مصنوعی ‏را ‏بر ‏روی ‏مقادیر ‏زیادی ‏داده ‏اعمال ‏می کند ‏تا ‏روندها ‏، ‏الگوها ‏و روابط ‏مخفی ‏را ‏کشف ‏کند. ‏ابزار های ‏داده ‏کاوی ‏برای ‏کشف ‏دانش ‏یا ‏اطلاعات ‏از ‏داده ‏ها ‏به ‏کاربر ‏اتکا نمی کنند، ‏بلکه ‏فرآیند ‏پیشگویی ‏واقعیت ‏ها ‏را ‏خود ‏کار ‏می سازند. ‏این ‏تکنولوژی ‏نوظهور، ‏اخیرًا ‏به ‏طور
‏ف‏ر‏ایند ‏های ‏در ‏تحلیل ‏ها ‏مورد ‏استفاده ‏قرار ‏می ‏گیرد
‏ ‏ ‏داده کاوی پیشگویانه رایج‏ ‏ترین نوع داده کاوی است و با برنامه های کاربردی تجاری در ارتباط مستقیم است . فرایند داده کاوی از سه مرحله تشکیل شده است.

 

دانلود فایل

دانلود مقاله در مورد دادشاه بلوچ 65 ص

دانلود مقاله در مورد دادشاه بلوچ 65 ص

دانلود-مقاله-در-مورد-دادشاه-بلوچ-65-صلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 65 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏دادشاه بلوچ
‏ 
 
‏در این مجموعه شرح حال بلوچ ساده دل و خانواده دوستی را خواهید یافت که در اثر ظلم و ستم سردار
‏ 
‏ ‏قدرتمند منطقه و عوامل ژاندارمری ، سر به عصیان و شورش برداشته و تبدیل به یکی از قسی القلب ترین
‏ 
‏ ‏جانیان تاریخ گردید .
‏ 
‏کتاب حاضردر۳ فصل تنظیم شده است که در :
‏ 
‏فصل اول :
‏۱ـ بیش گفتار نگارنده داستان .
‏۲ ـ شرایط سیاسی واجتماعی کشور ‏ایران‏ بس ا ز جنگ جهانی دوم.
‏۳ ـ مو قعیت جغرافیایی و سوابق تاریخی ،اجتماعی ، فرهنگی ، طبیعی وسیاسی منطقه بلوچستان محل وقوع حادثه دادشاه وشرایط حاکم برآن.
‏فصل دوم :
‏۱ ـ داستان واقعی زندگی و عصیان دادشاه و لشکر کشی دولت مرکزی به منطقه بلوچستان بمنظور قلع و قمع دادشاه و همراهان .
‏فصل سوم :
‏۱ ـ آنچه دیگران در زمینه ی وقایع آن زمان بلوچستان ، خاصه در مورد دادشاه و لشکر کشی دولت به منطقه و قلع و قمع دادشاه و همراهان نگاشته و منتشر کرده اند .
‏۲ ـ نقشه های استان سیستان و بلوچستان ، مناطق عشایری و عملیاتی دادشاه ، امیر نشین قطر ، تصاویر شخصیت ها ، افراد و ..
‏ 
‏فصل اول
‏ 
‏پیش گفتار
‏ 
‏در اسفندماه سال ‏۱۳۴۵‏ خورشیدی ماموریت یافتم تا در سمت رئیس یکی از ادارات استان سیستان و بلوچستان به آن دیار کوچ کنم . بلافاصله رخت سفر بستم و به محل خدمتی جدید عزیمت نمودم .
‏ پس از عزیمت به محل و انجام تحویل و تحول امور اداره و استقرار در شغل جدید ، بنا به اقتضای شغلی که برعهده داشتم الزاما به منظور بازدید و سرکشی امور محوله به نقاط مختلف استان از دشت و کوهستان گرفته تا دورترین و صعب العبورترین نقاط سفر می کردم . در این رابطه با مردم محل تنگاتنگ در ارتباط بودم و گهگاه در این سفرها شبها پس از انجام بازدیدهای روزانه پای صحبت افراد محلی و پیرمردان بلوچ می نشستم و آنان با اشتیاق فراوان داستانها از اتفاقاتی که در منطقه بوقوع پیوسته بود برایم می گفتند .من هم که پس از کار روزانه و نبودن سرگرمی دیگری در محل ، مشتاق شنیدن افسانه ها و اتفاقات و جنگ و ستیز های مردم محل بودم ، ساعت ها سرا پا گوش می شدم و به آنان فرصت می دادم تا آنچه را در خاطر دارند بازگو کنند . بیاد داشتم ، که در زمان تحصیل در دبیرستان دارالفنون تهران ، بین سالهای ‏۱۳۳۰‏ تا ‏۱۳۳۶‏ خورشیدی روزنامه ها و رادیو تهران از اتفاقات عمده ای که در بلوچستان رُخ داده بود چیزها مینوشتند ، از جمله اینکه شخصی بنام دادشاه بلوچ یاغی شده و عده ای را بقتل رسانیده است .از جملة مقتولین نام دکتر کارول آمریکائی رئیس سازمان اصل چهار ترومن در ‏ایران‏ و همسر و همراهانش برده می شد که دولت برای دستگیری و قلع و قمع دادشاه و دارو دسته اش قوای نظامی به محل اعزام داشته بود . از داستانهای محلی که در آن شبهای تنهایی ، بارها و بارها بگوشم خوانده می شد ، یکی همین داستان شورش و عصیان دادشاه بلوچ بود . این داستان هنوز در منطقه زبانزد مردم محل می بود و از افتخارات مردم بلوچ بشمار می آمد .
‏برای من جالب توجه بود و علاقمند بودم که از کم و کیف آن ماجرا مطلع شوم ، زیرا در محل خدمتی قبلی ام، استان فارس و بنادر که به مدت‏ ۵‏ سال در سمت مشابه انجام وظیفه نموده بودم ، با اینگونه مسائل و جریانهای مشابه برخورد فراوان داشتم . بهر حال علاقمندی من برای اطلاع از واقعیت افسانه ی دادشاه مرا بر آن داشت تا در تماس و گفت و شنود رویا روی با مردم و سرداران محل که با آنان آشنایی داشتم و در این جریان نقشی داشتند (سردار عیسی خان مبارکی - سردار محمدخان لاشاری - موسی خان مبارکی ) و همچنین آگاهان و پیرمردان بلوچ که در این باره خاطراتی داشتند ، مذاکره و کسب اطلاع نمایم بارها و بارها افسانه دادشاه را از زبان مردم شنیدم و بخاطر سپردم .
‏در این زمینه قبل از نگارنده ، جوانی بنام ‏سیاکزار فیروزان‏ که سرپرستی دفتر تلفن شهر خاش را برعهده میداشت‏ ‏ ، تحقیقات وسیعی انجام داده بود که در شبهای دراز و متوالی به شنیدن یافته های او نشستم و از مجموع گفت و شنود و نقل و قول ها آنچه دستگیرم گردید ، مطالبی است که در این کتاب به آن پرداختم .
‏لازم است یادآور شوم با توجه به مدت طولانی خدمتی ام در استان سیستان و بلوچستان که مجموعا بالغ بر ‏۱۰‏ سال می گردد و در این مدت سمتهای مختلف و شغلهای جنبی دیگری را هم علاوه بر وظیفه اصلی ام برعهده داشتم ، امکان هرچه بیشتر ارتباط نزدیک و گفت و شنود با مردم متنفذ محل برایم فراهم بود .
‏در اینجا نام سرداران ، متنفذین و نامداران محلی را که با آنان آشنایی و دوستی و گاهی محرمیت پیدا کرده بودم ذکر می نمایم .
‏ 
‏افسانه‏ ‏دادشاه
‏ 
‏طی سالهای ‏۱۳۲۶‏ تا ‏۱۳۳۶‏ خورشیدی نام دادشاه بعنوان یک سارق مسلح و قسی القلب در منطقه ی بلوچستان بر سر زبانها جاری بود و گهگاه در نشریات آن زمان انعکاسی کم رنگ می یافت .
‏دادشاه در قساوت ، خون ریزی و شقاوت تفاوتی چندان با سایر سارقین مسلح کشور نداشت و می توان او را با سارقین مسلح کُرد چون : اسماعیل آقا سیمتقو و یا همه رشید مقایسه نمود .
‏تفاوت اسماعیل آقا سیمتقو و همه رشید با دادشاه در آن بود که آنان در طوایف و عشایر کُرد افرادی صاحب نام و با نفوذ و دارای ریشه و یاران بسیار و امکانات فراوان بودند ، در حالی که دادشاه یک بلوچ ساده و معمولی و از طبقة پائین اجتماع منطقه ی خود می بود .
‏ در آن زمان در نقاط مختلف کشورمان ‏ایران‏ از کوههای سر به فلک کشیده تا گستره ی دشتها همه جا از اینگونه افراد یافت می شد و گاه‏ ‏و بیگاه نامی از آنان برده می شد . برای نمونه در منطقه ی فیروز آباد و قیر و کارزین استان فارس ، خُردُل ، حیدر ، بستان موصوللو و غلام رزمی و ... در منطقه ی کاشان ، نطنز و اردستان ،‏ ‏نایب حسین کاشی و فرزندش ماشالله خان کاشی ، در منطقه ی نیریز ، داراب ، فورگ و آبشور تا سرحد شهرستان سیرجان ، مرتضی خان صادقی و برادرش موسی خان و درمنطقه ی دشتستان ، شیخ چاه کوتاهی را می توان نام برد.
‏ در‏ ‏روز چهارم فروردینماه ‏۱۳۳۶‏ خورشیدی ، مطابق با ‏۲۴‏ مارس ‏۱۹۵۷‏ میلادی دادشاه نه بعنوان یک سارق مسلح ، بلکه بنام یک یاغی مسلح و عصیانگر در نشریات مرکز معرفی گردید .
‏ 
‏در صفحه ‏۸۸۱‏ گاهنامه ی پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی
‏ در تاریخ چهارم فروردینماه ‏۱۳۳۶‏ خورشیدی ثبت است :
‏ 
‏( یک دسته از سارقین مسلح به سرکردگی دادشاه یاغی و راهزن بلوچ ، در یکصد کیلومتری جنوب ایرانشهر در محلی بنام تنگ سرحه به اتومبیل حامل رؤسای آمریکایی اصل چهار کرمان و بلوچستان حمله کرده آنان را کشتند .
‏در این حادثه یک مهندس ایرانی و یک راننده نیز به قتل رسیدند . ژاندارمری کل کشور چندین دسته ژاندارم را برای دستگیری سارقین که در نقاط صعب العبور مخفی شده بودند اعزام داشت ) .
‏ ‏با عنوان این مطلب در نشریات مرکز و انعکاس در رادیو تهران و همچنین در نشریات خارجی ، دادشاه از معروفیت خاصی برخوردار شد و همطراز با افرادی چون : قاضی محمد ، ملامصطفی بارزانی ، و همه رشید در کزردستان و صولت الدوله قشقایی و فرزندانش ناصرخانو ملک منصور خان ، محمدحسین خان و خسرو خان‏ ‏ در استان فارس و فتح الله حیات داودی و شیخ خزعل در خوزستان و ناصرخان طاهری ، عبدالله خان ضرغامپور و خسرو خان بویر احمدی در کهکیلویه و بویر احمدی گردید .
‏دادشاه دیگر یک سارق مسلح ساده و معمولی نبود زیرا دولت آمریکا که بدنبال اجرای طرح کمک های عمرانی به کشورهای عقب افتاده با عنوان دکترین آیزنهاور کمک های فراوان عمرانی خود را به ایراندنبال می نمود ، با تهدید دولت ‏ایران‏ ، تاکید کرده بود در صورتیکه دولت ‏ایران‏ قادر نباشد زنده یا کشته دادشاه را تحویل دهد ، کلیه یاعتبارات و کمکها قطع خواهد شد . با توجه
‏ ‏ به شرایط حکومتی ‏ایران‏ که سالهای بسیار سختی را پشت سر گذاشته بود، و خالی بودن خزانه ی دولت و مشکلات دیگری که شرح آن بدنبال خواهد آمد ، دولت ‏ایران‏ موظف و مقید گردید تا کشته یا زنده دادشاه را به دولت آمریکا هدیه کند.
‏فقر عمومی ، بیماری ، محرومیت ، بیسوادی و گرسنگی زندگی رقت بار مردم بلوچ را تشکیل می داد .
‏سرداران محلی که در واقع نمایندگان قانونی دولت مرکزی در منطقه بودند و دولت مرکزی هیچگونه نفوذی بر آنان نداشت ،کلیه ی نیازهای خود را از همین مردم بلوچ بدبخت و بینوا تامین می کردند . و عملا پاسگاههای ژاندارمری بازوان مسلح سرداران بلوچ بودند که به دستگیری و ضزب و شتم مردم بیچاره می پرداختند تا منافع سرداران را تامین نمایند .در واقع سرداران دارای دو نیروی مسلح موازی بودند ، یکی عناصر و افراد و نوکرهای سردار که غالبا مسلح بودند و گروه شبه نظامی محلی را تشکیل می دادند و دیگری پاسگاههای ژاندارمری که نمک گیر و جیره خوار سرداران شده بودند .پاسگاه های ژاندارمری مراجعین و شاکیان و ستمدیدگان را بعوض استمداد تنبیه ، زندانی و حتی شکنجه و آزار نموده و برایشان پرونده سازی می کردند .
‏افسانه ی دادشاه نه باین سادگی بود که بنا به اقتضای سیاست روز دررسانه های ارتباط جمعی منتشرمی شد و نه آنقدر مبهم و پیچیده که نتوان براحتی به واقعیت آن راه یافت .
‏بمنظور شناخت علت یاغی شدن و عصیان و شورش دادشاه و آنچه بنام او اتفاق افتاد بایستی ابتداء تا حدودی با شرایط خاص کشور و خصوصا منطقه بلوچستان ، خصوصیات اخلاقی ، فرهنگی ، مذهبی مردم محل ، تعصبات مذهبی ، آداب و رسوم ، شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم در منطقه ، شکل هرم سازمانی حکومت محلی ، اقتدار دولت در محل ، نفوذ و قدرت فوق العاده سرداران بلوچ در آن زمان ، آب و هوا و نحوه ی معیشت مردم آن دیار آشنا شد ، سپس به اصل موضوع یعنی عصیان دادشاه آن مرد بلوچ ساده دل و درمانده ای پرداخت که در هفت آسمان یک ستاره نداشت و بر پهنه ی گسترده ی زمین جز ستم مونسی نمی یافت .
‏ 
 
‏اوضاع و احوال کشور در سالهای بین ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۶ خورشیدی همزمان
‏ 
‏با طول مدتعملیات دادشاه در منطقه ی بلوچستان
‏ 
‏از شهریورماه ‏۱۳۲۰‏ خورشیدی و پس از سقوط رضاشاه که با ورود نیروهای اشغالگر شوروی در شمال و انگلیس در جنوب کشورمان ‏ایران‏ صورت گرفت و ارتش های مهاجم عملا کشورایران را به دو قسمت : مناطق اشغالی شوروی در شمال و انگلیس در جنوب و غرب درآورده بودند .
‏قحطی ، فقرو بدبختی گریبانگیر ملت ‏ایران‏ شده و دولت مرکزی از هم پاشیده شده بود .

 

دانلود فایل

دانلود مقاله در مورد داریوش یکم

دانلود مقاله در مورد داریوش یکم

دانلود-مقاله-در-مورد-داریوش-یکملینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه

 قسمتی از متن word (..docx) : 
 

1
‏داریوش یکم‏ (به ‏پارسی باستان‏: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‏)، پسر ‏ویشتاسپ‏، ملقب به ‏داریوش بزرگ‏، سومین پادشاه ‏هخامنشی‏ بود. وی در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، با کمک تعدادی از رؤسای هفت خانواده‏ٔ‏ اشرافی ‏پارسی‏ با کشتن ‏گئومات‏ ‏مغ‏ یا به روایتی با کشتن همان ‏بردیای‏ واقعی پسر کوروش و وارث حقیقی سلطنت ‏[۱]‏[۲]‏[۳]‏ بر تخت نشست. پس از آن به فرونشاندن شورش‌های داخلی پرداخت. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمین‌هایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت ‏پارسه‏ (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود.
‏از دیگر کارهای او حفر ترعه‌ای بود که ‏دریای سرخ‏ را به ‏رود نیل‏ و از آن طریق به ‏دریای مدیترانه‏ پیوند می‌داد. مقبره‏ٔ‏ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام ‏نقش رستم‏ در ‏مرودشت‏ فارس (نزدیک ‏شیراز‏) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ‏ماراتون‏ در زمان اوست. آغاز ساخت ‏پارسه‏ (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. پس از جهانگیری ‏کوروش‏ و ‏کمبوجیه‏ سراسر آسیا مگر ‏عربستان‏ جزو قلمرو او محسوب می‌گردید.‏[۴]
‏دو نظریه درباره رسیدن به پادشاهی
‏نظریه بردیای دروغین
‏روایت ‏هرودوت‏ از به پادشاهی رسیدن داریوش چنین است
‏گئومات‏ (سمردیس) یا ‏بردیای دروغین‏ پس از دستیابی به تاج و تخت، تمام زنان ‏کمبوجیه‏ را به همسری گرفت. یکی از این زنان ‏فیدمیا‏، دختر ‏اتانس‏ (‏هوتن‏) یکی از تواناترین نجبای ایران بود. اولین کسی که پس از هفت ماه فرمانروایی به گئومات ظنین شد که او فرزند کوروش نیست بلکه مرد شیادی است، ‏اتانس‏ بود. او از دختر خود پرس‌و‌جو کرد و دخترش نتیجه‏ٔ‏ تحقیق را به پدر اطلاع داد. اتانس یک دسته‏ٔ‏ شش نفره، از نجبای پارس را که به آنها اطمینان داشت، در ‏شوش‏ تشکیل داد و با ورود داریوش از ‏پارس‏ تصمیم اتخاد شد که او را نیز در گروه خویش وارد سازند. این هفت تن با هم قسم خوردند که برای دفع غاصب اقدام کنند. ‏هرودوت‏ این قیام را ‏قیام هفت یار‏ نام نهاده‌است. ‏[۵]
‏کتزیاس‏ نیز با هرودوت در موضوع کشته شدن ‏بردیا‏ به فرمان ‏کمبوجیه‏ همداستانست ‏[۶]‏. ‏کتزیاس‏ اسم این ‏مغ‏ را ‏سپنت دات‏ یعنی داده‏ٔ‏ مقدسات نوشته‌است که به زبان امروزی ‏اسفندیار‏ می‌شود. ‏[۷]‏در روایات داریوش هیچ اشاره‌ای به شباهت ‏مغ‏ با شاهزاده‏ٔ‏ واقعی ‏بردیا‏ نشده‌است و این داستان باید از مبالغات شاعرانه‏ٔ‏ معمول مورخان قدیم ‏یونان‏ سرچشمه گرفته باشد. ‏[۸]
2
‏داریوش در سال ۵۲۲ پیش از میلاد ‏گئومات‏ (بردیای دروغین) را به قتل رساند. ‏[۹]‏ بدین منوال تخت و تاج پادشاهی ایران به داریوش رسید.

‏نظریه‏ٔ‏ قتل بردیای واقعی بدست داریوش
‏طبق این نظریه داریوش با ترور ‏بردیا‏ که ادعا شد غاصب است، با همکاری شش خانواده اشرافی ایرانی دیگر، بر تخت نشست و صبح روز بعد تاجگذاری کرد ‏[۱۹]‏.‏[۲۰]
‏نقل قول مستقیم از ویکی‌پدیای انگلیسی و بویس در این باره چنین است
‏به سلطنت رسیدن داریوش دو روی متفاوت از داستان دارد. منابع ما (کتبیبه بیستون و هرودوت) هر دو داستان مشابهی را که در زیر می‌آید نقل میکنند. با اینحال تاریخ دانان از این دو چنین نتیجه میگیرند که احتمالا به قدرت رسیدن داریوش غیرقانونی بوده‌است. محتمل به نظر میرسد که "گوماتا" (‏گئومات‏) در اصل همان ‏بردیا‏ بوده باشد، که داریوش زیر پوشش شورش، وارث سلطنت را کشت و خود آن را بدست گرفت. این حقیقت که در آن زمان (طبق کتیبه بیستون) پدر و پدربزرگ داریوش هنوز زنده بودند حاکی از این حقیقت است که او در مراتب سلطنت موروثی در نوبت بعدی نبوده است‏[۲۱]‏.‏[۲۲]
‏به گفته هرودوت‏[۲۳]‏ ، داریوش قبل از بدست گرفتن قدرت "بدون هیچ نتیجه‌ای در آن زمان"، بعنوان یک نیزه‌دار در عملیات حمله ‏کمبوجیه دوم‏ به ‏مصر‏ شرکت کرده بود و بعد امپراتور ایران شد. ‏[۲۴]‏.‏[۲۵]
‏برخی از دانشمندان مدرن، برای نمونه ‏آرتور اولمستد‏ آشورشناس آمریکایی عقیده دارند مردی که بر ‏کمبوجیه‏ شورید برادر واقعی و وارث حقیقی سلطنت بود که داریوش او را کشت، آنگاه او را گوماتا (‏گئومات‏) نامید و داستان ‏بردیای دروغین‏ را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد‏[۲۶]‏.‏[۲۷]‏ ‏بردیا‏ یک دختر بنام پارمیس از خود بجا گذاشت که داریوش وقتی شاه شد با او ازدواج کرد تا جایگاه خود را وجهه قانونی ببخشد ‏[۲۸]‏.‏[۲۹]
‏نقد نظریه آرتور اولمستد
3
‏آلبرت اولمستد نخست در سال ۱۹۳۱ در تاریخ سوریه و فلسطین و سپس به تفصیل بسیار در مقاله‌ای که به سال ۱۹۳۸ در مجله‏ٔ‏ زبان‌ها و ادبیات سامی و سرانجام در کتاب نامی‌اش تاریخ شاهنشاهی ایران، دوره‏ٔ‏ هخامنشی چاپ کرد، به توضیح و تشریح نظریه‏ٔ‏ قتل بردیای واقعی به دست داریوش پرداخته‌است. ‏[۳۰]‏ با وجود بعضی مسایل که شاید این استنباط را موجه جلوه دهد، کشته شدن بردیای واقعی به دست داریوش در حال حاضر روی هم رفته سوءظنی بیش نیست. اصل هر دو خبر راجع به قتل بردیای واقعی به دست ‏کمبوجیه‏ و طغیان یک ‏بردیای دروغین‏ بدون کمترین مظنه‏ٔ‏ بدگمانی و با وجود اختلاف در جزئیات، توسط مورخان یونانی نیز نقل شده‌است.‏[۳۱]‏ یونانیان در آن زمان رویدادهای مربوط به ایران را با دقت دنبال می‌کردند، هر گاه داریوش دروغزن می‌بود، دروغ‌هایش بر یونانیان پوشیده نمی‌ماند و آنان بسیار شادمان می‌شدند که آن را بر جهانیان باز گویند. ‏[۳۲]
‏اگر منظور داریوش از جعل داستان آن باشد که تا حق ولایت خود را بر تخت و تاج ثابت کند، خود این تخت و تاج چنانکه داریوش خاطر نشان می‌کند از قدیم در خانواده‏ٔ‏ آنها بود و اگر نمی‌بود داریوش چگونه می‌توانست این دروغ را به تمام نجبا، بزرگان که در صورت خلاف، لابد آنها هم خود را به قدر وی شایسته‏ٔ‏ تخت و تاج می‌دیده‌اند، بقبولاند و هیچ کس به تکذیب او نپردازد. بعد از داریوش هم اعقاب هیچ یک از نجبای پارس که احیاناً گه‌گاه مخالف می‌شده‌اند، در صحت اصل داستان و درستی حق وراثت و ولایت داریوش، اظهار تردید نکرده‌است. ‏[۳۳]‏ پدربزرگ داریوش ‏ارشامه‏ در آن هنگام بسیار پیر بوده‌است و همین که ‏گشتاسپ‏ پدر داریوش، برای پسرش و در فرمان او، با مخالفین سلطنت او جنگیده و شمشیر زده‌است، نشاندهنده‏ٔ‏ اینست که بین پدر و پسر توافق وجود داشته و ‏گشتاسپ‏ پسرش را شایسته‏ٔ‏ چنان کاری می‌دیده‌است. ‏[۳۴]
‏ظهور یک عده از مدعیان دیگر که در آغاز سلطنت داریوش دایم خویشتن را بجای اشخاص دیگر جا می‌زدند و حتی بعضی از آنها نیز خود را ‏بردیا‏ برادر ‏کمبوجیه‏ می‌خواندند، نشان می‌دهد که در آنگونه احوال ادعای یک ‏مغ‏ زیاد غریب نبوده است. در پارس نیز شخص دیگری به نام ‏وهی یزدات‏ خود را ‏بردیا‏ پسر ‏کوروش‏ خواند و قشون ساخلویی که در پارس بودند به او گرویده، بر داریوش شوریدند. ‏[۳۵]‏ در ‏بابل‏ نیز یک نفر ‏ارمنی‏ ادعا کرد که پسر ‏نبونید‏ است و به عنوان ‏بخت‌النصر سوم‏ دعوی سلطنت می‌کرد. ‏[۳۶]‏ ‏[۳۷]‏ چیزیکه حاکی از جعل و تزویر در تمام اخبار مربوط به این رشته از طغیان‌ها باشد، در روایات نسل‌های بعد از داریوش نیز یافت نمی‌شود. در واقع چون احتمال تبانی بین تمام روایات موجود در آنچه به اصل خبر مربوط است، منتفی است، اصل خبر را می‌توان به
4
‏عنوان خبری شایع پذیرفت، نهایت آنکه در قبول جزئیات آن البته باید آنچه را جعل و کذب و مبالغه به نظر می‌آید، کنار گذاشت. ‏[۳۸]
‏شورش ولایات
‏پس از پادشاهی داریوش، کلیه استان‌ها سر به شورش برداشتند که داریوش و یارانش طی ۱۹ نبرد، ۹ پادشاه را که با وی به منازعه برخاستند، سرکوب کرد. اولین طغیان در ‏عیلام‏ روی داد. در ‏ماد‏ هم یک مدعی که خود را از اخلاف ‏هووخشتره‏ می‌خواند، مدعی سلطنت ماد بود. در ‏پارس‏ یک مدعی دیگر خود را ‏بردیا‏ پسر کوروش خواند. این نکته که شورشیان همواره در یک زمان سربرنمی‌داشتند و هدف مشترک یا پیوند اتحادی هم با یکدیگر نداشتند، عامل عمده‌ای بود که داریوش را در دفع شورش‌ها یاری کرد. طغیان ‏بابل‏ نیز کمتر از دیگر طغیان‌ها، موجب دغدغه‏ٔ‏ خاطر داریوش نبود. تمام این اغتشاش‌ها که در ‏ارمنستان‏، ‏ماد‏، ‏کردستان‏، ‏رخج‏، و ‏مرو‏ روی داد، با خشونت سرکوب شد و داریوش خشونت را در این مواقع همچون وسیله‌ای تلقی می‌کرد که می‌توانست از توسعه و تکرار نظایر این حوادث، جلوگیری کند. ‏[۳۹]‏ در بند شانزدهم ‏کتیبه بیستون‏ درباره شورش پارت (خراسان) و ‏گرگان‏ چنین آمده‌است
‏پارت‏ و ‏گرگان‏ بر من شوریدند و ‏ویشتاسپ‏ پدر من در پارت بود. پس از آن سپاه پارسی را از ‏ری‏ نزد ویشتاسپ فرستادم. وقتی که این سپاه به ویشتاسپ رسید، عازم جنگ دشمن شد. در محلی موسوم به ‏ویش پااوزت‏ در پارت با آنان جنگید. ‏اهورامزدا‏ مرا یاری کرد و به اراده‏ٔ‏ او ویشتاسپ شورشیان را شکست داد. پس از آن مملکت مطیع من شد.
‏کتیبه بیستون‏ که گزارش این جنگ‌های تمام نشدنی است، نشان می‌دهد که او نظم و امنیت شاهنشاهی را به بهای چه اندازه رنج و سعی مستمر و بی‌انقطاع توانسته‌است، تأمین کند. ساتراپ‌هایی که کوروش بعد از فتح و ضبط ولایات در هر قلمرو تازه‌ای گماشته بود، اکثراً درین ایام، خود رأی شده بودند و سپاه و تجهیزات هم در اختیار داشتند. با مرگ ‏کمبوجیه‏ و قتل کسی که بسیاری از مردم ولایات او را پسر کوروش، شناخته بودند، تعدی این حکام استقلال‌جوی، به ناخرسندی مردم انجامیده‌بود و مردم استان‌ها، بهانه برای شورش بدست می‌آوردند. داریوش مردی جهاندیده بود و با ازدواج با دختر کوروش و با تعدادی از دختران خانواده‌های بزرگ پارسی او را در موقعیتی قرار داده‌بود که نجبای پارسی و مادی هر یک بخاطر خویشاندی نسبی و یا سببی خویش، نسبت به این پادشاه نوخاسته که در حمایت و تبعیت از وی، هم‌پیمان هم شده بودند، وفادار و حتی علاقمند بمانند. ‏[۴۱]
‏تشکیلات داریوش

 

دانلود فایل

دانلود مقاله در مورد داستان خلقت بر حکمت 122 ص

دانلود مقاله در مورد داستان خلقت بر حکمت 122 ص

دانلود-مقاله-در-مورد-داستان-خلقت-بر-حکمت-122-صلینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 124 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏2
‏مقدمــــه
‏هر موجودی در جهان ابتدائی دارد و انتهایی ، تولدی و موتی ، رشد و کمالی و بهاری . وقتی بهار می شود ، گویا که زمستان نبوده است ، گویا که آن همه شبهای تیره و سرد و یلدائی ، جان بوستانها از سموم نفس زمستان نیفسرده است و خون حیات و زندگی در نای خشک ساقه ها از جریان باز نایستاده است .
‏وقتی بهار می شود و زمزمة خیال انگیز جویباران که در تمامی زمستان تیره وسرد یخ بسته بودند ، دوباره به گرمای آفتابی مهربان در عمق دره های کوهساران طنین می اندازد .و ساقة ظریف و معطر پونه ها را می شوید ،گویا که هرگز زمستانی را از سر نگذارنده است.
‏زمین مرده دوباره جان تازه می یابد .پرندگان مهاجر باز می گردند ،چلچله ها که پیک فصل رویش و زندگی هستند دوباره باز میگردند ،تالابها از غریو شوق پرندگان سرشار از عطر زندگی می شود.دانه ها به یاری باران و آفتاب بهاری در دل خاکها جوانه میزنند ، باغستانهای عریان که در امواج بادهای سرد زمستان میلرزیدند ، لباس طراوت می پوشند . در باغ های زمستان زده ، شقایق ها می رویند و لاله ها می شکوفند . چمن های پژمرده سبز دوباره می آراید . دیگر فریاد زندگی وغریو حیات و آوای شادمانة بودن وزیستن و بالیدن است که از هر وجودی بر می خیزد .
‏ایمان و اعتقاد هم بهاری دارد . صراط مستقیم حق نیز در جریان حیات زندگی فرزندان آدم با افت و خیزهائی که جوامع بدست خویش بوجود می آورند از این قاعده مستثنی نیست . در نظام عالم ،اگر خورشیدی هست . اگر کوکبی رخشان طلوع می کند ، در کنارش شبی است و سیاهی و ظلمتی و اگر فرشته ای می باشد دیوی ، عفریتی و تبهکاری نیز رویاروی آن خواهد بود . هیچ نجابتی نیست که اسیر نانجیبی نشده باشد و هیچ رفعتی نیست که در کرانه های خویش دچار حضیضی نشده باشد . اگر موسی هست فرعونی هم قد می افرازد . اگر هابیلی ، قابیلی رویارویش می ایستد . اگر ابراهیمی ظهور میکند ، نمرودی هم جرثومة کفر و ضلا لت زمان می باشد .
‏2
‏مقدمــــه
‏هر موجودی در جهان ابتدائی دارد و انتهایی ، تولدی و موتی ، رشد و کمالی و بهاری . وقتی بهار می شود ، گویا که زمستان نبوده است ، گویا که آن همه شبهای تیره و سرد و یلدائی ، جان بوستانها از سموم نفس زمستان نیفسرده است و خون حیات و زندگی در نای خشک ساقه ها از جریان باز نایستاده است .
‏وقتی بهار می شود و زمزمة خیال انگیز جویباران که در تمامی زمستان تیره وسرد یخ بسته بودند ، دوباره به گرمای آفتابی مهربان در عمق دره های کوهساران طنین می اندازد .و ساقة ظریف و معطر پونه ها را می شوید ،گویا که هرگز زمستانی را از سر نگذارنده است.
‏زمین مرده دوباره جان تازه می یابد .پرندگان مهاجر باز می گردند ،چلچله ها که پیک فصل رویش و زندگی هستند دوباره باز میگردند ،تالابها از غریو شوق پرندگان سرشار از عطر زندگی می شود.دانه ها به یاری باران و آفتاب بهاری در دل خاکها جوانه میزنند ، باغستانهای عریان که در امواج بادهای سرد زمستان میلرزیدند ، لباس طراوت می پوشند . در باغ های زمستان زده ، شقایق ها می رویند و لاله ها می شکوفند . چمن های پژمرده سبز دوباره می آراید . دیگر فریاد زندگی وغریو حیات و آوای شادمانة بودن وزیستن و بالیدن است که از هر وجودی بر می خیزد .
‏ایمان و اعتقاد هم بهاری دارد . صراط مستقیم حق نیز در جریان حیات زندگی فرزندان آدم با افت و خیزهائی که جوامع بدست خویش بوجود می آورند از این قاعده مستثنی نیست . در نظام عالم ،اگر خورشیدی هست . اگر کوکبی رخشان طلوع می کند ، در کنارش شبی است و سیاهی و ظلمتی و اگر فرشته ای می باشد دیوی ، عفریتی و تبهکاری نیز رویاروی آن خواهد بود . هیچ نجابتی نیست که اسیر نانجیبی نشده باشد و هیچ رفعتی نیست که در کرانه های خویش دچار حضیضی نشده باشد . اگر موسی هست فرعونی هم قد می افرازد . اگر هابیلی ، قابیلی رویارویش می ایستد . اگر ابراهیمی ظهور میکند ، نمرودی هم جرثومة کفر و ضلا لت زمان می باشد .
‏2
‏مقدمــــه
‏هر موجودی در جهان ابتدائی دارد و انتهایی ، تولدی و موتی ، رشد و کمالی و بهاری . وقتی بهار می شود ، گویا که زمستان نبوده است ، گویا که آن همه شبهای تیره و سرد و یلدائی ، جان بوستانها از سموم نفس زمستان نیفسرده است و خون حیات و زندگی در نای خشک ساقه ها از جریان باز نایستاده است .
‏وقتی بهار می شود و زمزمة خیال انگیز جویباران که در تمامی زمستان تیره وسرد یخ بسته بودند ، دوباره به گرمای آفتابی مهربان در عمق دره های کوهساران طنین می اندازد .و ساقة ظریف و معطر پونه ها را می شوید ،گویا که هرگز زمستانی را از سر نگذارنده است.
‏زمین مرده دوباره جان تازه می یابد .پرندگان مهاجر باز می گردند ،چلچله ها که پیک فصل رویش و زندگی هستند دوباره باز میگردند ،تالابها از غریو شوق پرندگان سرشار از عطر زندگی می شود.دانه ها به یاری باران و آفتاب بهاری در دل خاکها جوانه میزنند ، باغستانهای عریان که در امواج بادهای سرد زمستان میلرزیدند ، لباس طراوت می پوشند . در باغ های زمستان زده ، شقایق ها می رویند و لاله ها می شکوفند . چمن های پژمرده سبز دوباره می آراید . دیگر فریاد زندگی وغریو حیات و آوای شادمانة بودن وزیستن و بالیدن است که از هر وجودی بر می خیزد .
‏ایمان و اعتقاد هم بهاری دارد . صراط مستقیم حق نیز در جریان حیات زندگی فرزندان آدم با افت و خیزهائی که جوامع بدست خویش بوجود می آورند از این قاعده مستثنی نیست . در نظام عالم ،اگر خورشیدی هست . اگر کوکبی رخشان طلوع می کند ، در کنارش شبی است و سیاهی و ظلمتی و اگر فرشته ای می باشد دیوی ، عفریتی و تبهکاری نیز رویاروی آن خواهد بود . هیچ نجابتی نیست که اسیر نانجیبی نشده باشد و هیچ رفعتی نیست که در کرانه های خویش دچار حضیضی نشده باشد . اگر موسی هست فرعونی هم قد می افرازد . اگر هابیلی ، قابیلی رویارویش می ایستد . اگر ابراهیمی ظهور میکند ، نمرودی هم جرثومة کفر و ضلا لت زمان می باشد .
‏2
‏مقدمــــه
‏هر موجودی در جهان ابتدائی دارد و انتهایی ، تولدی و موتی ، رشد و کمالی و بهاری . وقتی بهار می شود ، گویا که زمستان نبوده است ، گویا که آن همه شبهای تیره و سرد و یلدائی ، جان بوستانها از سموم نفس زمستان نیفسرده است و خون حیات و زندگی در نای خشک ساقه ها از جریان باز نایستاده است .
‏وقتی بهار می شود و زمزمة خیال انگیز جویباران که در تمامی زمستان تیره وسرد یخ بسته بودند ، دوباره به گرمای آفتابی مهربان در عمق دره های کوهساران طنین می اندازد .و ساقة ظریف و معطر پونه ها را می شوید ،گویا که هرگز زمستانی را از سر نگذارنده است.
‏زمین مرده دوباره جان تازه می یابد .پرندگان مهاجر باز می گردند ،چلچله ها که پیک فصل رویش و زندگی هستند دوباره باز میگردند ،تالابها از غریو شوق پرندگان سرشار از عطر زندگی می شود.دانه ها به یاری باران و آفتاب بهاری در دل خاکها جوانه میزنند ، باغستانهای عریان که در امواج بادهای سرد زمستان میلرزیدند ، لباس طراوت می پوشند . در باغ های زمستان زده ، شقایق ها می رویند و لاله ها می شکوفند . چمن های پژمرده سبز دوباره می آراید . دیگر فریاد زندگی وغریو حیات و آوای شادمانة بودن وزیستن و بالیدن است که از هر وجودی بر می خیزد .
‏ایمان و اعتقاد هم بهاری دارد . صراط مستقیم حق نیز در جریان حیات زندگی فرزندان آدم با افت و خیزهائی که جوامع بدست خویش بوجود می آورند از این قاعده مستثنی نیست . در نظام عالم ،اگر خورشیدی هست . اگر کوکبی رخشان طلوع می کند ، در کنارش شبی است و سیاهی و ظلمتی و اگر فرشته ای می باشد دیوی ، عفریتی و تبهکاری نیز رویاروی آن خواهد بود . هیچ نجابتی نیست که اسیر نانجیبی نشده باشد و هیچ رفعتی نیست که در کرانه های خویش دچار حضیضی نشده باشد . اگر موسی هست فرعونی هم قد می افرازد . اگر هابیلی ، قابیلی رویارویش می ایستد . اگر ابراهیمی ظهور میکند ، نمرودی هم جرثومة کفر و ضلا لت زمان می باشد .

 

دانلود فایل